نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دکتری جامعه شناسی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، ایران. *(مسوول مکاتبات)
2 کارشناسی ارشد جامعه شناسی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
فصلنامه انسان و محیط زیست، شماره 48، بهار 98
محیطزیست در نگرش جامعهشناختی امیل دورکیم
سعید کشاورزی [1] *
saeedkeshavarzi.21@gmail.com
مریم کریمی[2]
تاریخ دریافت: 11/04/1395 |
تاریخ پذیرش: 15/10/1395 |
چکیده
طی سالهای اخیر، محیطزیست و مسایل و مشکلات مرتبط با آن توجه علوم مختلف را به خود جلب نموده است. تعداد تحقیقات جامعهشناسی و روانشناسی در این زمینه نشاندهنده توجه محققان علوم انسانی به محیطزیست میباشد. بااینحال جامعهشناسی محیطزیست بهعنوان شاخهای از رشتهی جامعهشناسی، بسیار دیر، پا به عرصه نهاد. عدهای دلیل این امر را در اندیشههای پیشروان علوماجتماعی جستوجو نمودهاند و بر همین اساس انگشت اتهام را به سمت آنها نشانه رفتهاند. یکی از این عالمان اجتماعی که مسئول عدمتوجه جامعهشناسی به محیطزیست شناختهشده، دورکیم، جامعهشناس فرانسوی میباشد. در این مطالعه تلاش شده است ضمن بررسی مسأله محیطزیست در اندیشههای دورکیم، به این سؤال پاسخ داده شود که اندیشههای وی چه نقشی در ورود دیرهنگام محیطزیست به جامعهشناسی داشته است. نتایج این مطالعه نشان میدهد که تعریف مفهوم واقعیات اجتماعی در تفکر دورکیمی و دیدگاه ضد تقلیلگرای او، از مهمترین عوامل نادیده گرفته شدن تأثیرات متغیرهای محیطی بر جامعه بوده است. همچنین بر اساس نتایج این مطالعه، بااینکه دیدگاه دورکیم، تأثیرات نسبتاً گستردهای بر جریان اصلی جامعهشناسی داشته است، از جامعیتی که منتقدین او ادعا کردهاند، برخوردار نبوده و مرزبندی دورکیم با متغیرهای محیطی، پس از او در موارد بسیاری از بین رفته است.
کلمات کلیدی: جامعهشناسی محیطزیست، علوم اجتماعی، امیل دورکیم، عدم توجه به محیطزیست.
|
Environment in the Emile Durkheim’s Sociological Perspective
Saeed Keshavarzi [3]*(Corresponding Author)
saeedkeshavarzi.21@gmail.com
Maryam Karimi [4]
Abstract
In recent years, the environment and arising challenges have attracted the attention ofvarious sciences.Number of sociology/psychological research in this field demonstrates this scholar’s attention to the environment. However, environmental sociology as a branch of sociology discipline was established too late. Some sought the reason in the leading Social Scientists pioneer’s thoughts and accordingly condemned them. One of these social scientists known responsible for the lack of attention to environment is Durkheim, the French leading sociologist. In this study, we tried to examine the concept of environment in the Durkheim thoughts and answer to the question that how his thoughts resulted in the late entering of environment to the sociology. The results of this study suggest that the notion of social realities and anti-reductionist view of Durkheim mind are influential important factors ignoring the effects of environmental variables on society. In addition, according to the result of this study, even though, the impact of Durkheim's view on mainstream of sociology has been relatively wide, but the inclusiveness of these thoughts was to doubt and Durkheim boundaries with environmental variables, after him have been gone in many cases.
Key Words: Environmental Sociology, Social Sciences, Emile Durkheim, Lack of Attention to the Environment.
مقدمه
تا همین اواخر جامعهشناسان صاحب هیچ شاکله نظری و یا تحقیق از پیش طراحیشدهای که بتواند آنها را در جهت درک تمایز روابط بین جامعه و محیطزیست یاری رساند، نبودند (1). درحالیکه در کارهای پیشگامان جامعهشناسی مسلماً به ابعاد ضمنی محیطزیستی پرداختهاند، بااینحال این موضوع هرگز برجسته و آشکار نشد. دلیل عمده آن هم این بود که مفسران آمریکایی به تبیینهای ساختاری نسبت به تبیینهای فیزیکی و محیطزیستی علاقه بیشتری داشتهاند (2). طی سالهای اخیر، دانشمندان علوم اجتماعی با انجام مطالعات بسیار، تمایل خود را نسبت به بررسی نگرش عمومی به موضوعات و مشکلات محیطزیستی نشان دادهاند (3). درنتیجه این تحقیقات و مطالعات، جامعهشناسی محیطزیست امروزه بهصورت زمینهای تثبیت شده و شکوفا درآمدهاست (4). بااینحال زمان زیادی از ورود و توجه علوم اجتماعی به مشکلات محیطزیستی نمیگذرد. بااینکه عمر مشکلات محیطزیستی به سالهای دور باز میگردد، تنها چهار دهه از پیدایش جامعهشناسی محیطزیست بهعنوان یک رشته دانشگاهی میگذرد. ازآنجاییکه عوامل انسانی بهصورت گستردهای بهعنوان مسئول مشکلات محیطزیستی شناخته میشود (5)، پس چه چیز مانع از توجه یا توجه دیرهنگام عالمان اجتماعی به محیطزیست شده است؟ این سؤالی است که پیشگامان جامعهشناسی محیطزیست با بررسی تاریخ نظریههای جامعهشناسی سعی در پاسخ به آن داشتهاند. عدهای از آنها جریان اصلی جامعهشناسی را مقصر اصلی این موضوع معرفی کرده و با انتقاد از این جریان، به تبیین مباحث جامعهشناسی محیطزیست پرداختهاند. آنها هرگز نتوانستهاند بهصورت کامل تعهدات نظری خود به جامعهشناسی کلاسیک را با مبانی جامعهشناسی محیطزیست آشتی دهند. شدت انتقادات مطرحشده و در پی آن انشقاق ایجادشده بین جامعهشناسی کلاسیک و جامعهشناسی محیطزیست سبب شده است که جامعهشناسان محیطزیست به گفته فستر (Foster) دچار حالتی شبیه موجودات افسانهای با سری از یک موجود و مابقی از موجودی دیگر شوند (6).
بر اساس ادبیات تحقیق جامعهشناسی محیطزیست، میتوان اهداف اساسی این آثار (منتقدین جامعهشناسی کلاسیک) را اینچنین برشمرد: الف؛ فراهم آوردن شناخت عمیقتری از جهانبینی نامتعارف انسانمدارانهی جامعهشناسی. ب؛ طرحریزی چهارچوبی جهت مشارکت متغیرها و موضوعات محیطی در جامعهشناسی و ج؛ شناسایی منابع فکری نادیدهگرفته شدن درازمدت محیطزیست در جامعهشناسی (7). کتون (Catton) و دنلپ (Dunlap) بهوفور به موضوع سوم پرداخته و بهروشنی مفاهیم و نظریات مطرحشده در افکار امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی و صاحب اولین کرسی استادی این رشته را دلیل نسبتاً اساسی نادیده گرفته شدن محیطزیست و در پی آن متغیرهای محیطی در جامعهشناسی دانستهاند (8، 9 و 10). آنطور هم که مشخص است، تغییر چندانی در اینجهتگیری طی این دو دهه به وجود نیامده است (7).
آنگونه که عدهای از پیشروان جامعهشناسی محیطزیست ادعا کردهاند، پارادایم مصونیتگرای انسان- که موجب نادیده گرفته شدن محیطزیست شده است– مستقیماً بیشترین تأثیر را از تفکرات دورکیم و همچنین مفهوم واقعیات اجتماعی وی – که طی سالها تکاملیافته است – متحمل شده است (11). درمقابل عدهای استدلال میکنند که مسأله محیطزیست آنگونه که عنوانشده توسط دورکیم نادیده نگرفتهشده و او نمیتواند تنها مسئول این فراموشی تاریخی جامعهشناسی باشد (6، 7، 12و 13). در ادامه سعی میشود هر یک از ادعاهای مطرحشده، موردبررسی قرارگرفته و بر اساس آن، تحلیل نهایی ارایه شود. در همین راستا به نظر میرسد، بررسی طبیعت در آثار دورکیم و چگونگی نگاه وی به متغیرهای مرتبط با محیطزیست بتواند به روشنتر شدن موضوع کمک نماید.
دورکیم و طبیعت
اگرچه در حیطه ارتباط طبیعت و جامعه، از دورکیم اندک یادشده است (13)، بااینحال، بررسی آثار او حکایت از آن دارد، آنگونه که اغلب پنداشته میشود، نسبت به مسایل جامعه و طبیعت بیتفاوت نبوده است (14). دورکیم جامعه را قسمتی از طبیعت میداند که از حیث پیچیدگی در بالاترین سطح قرار میگیرد. همچنین او جامعه را قدرتمندترین مجموعهی نیروهای اخلاقی و فیزیکی طبیعت میداند که در هیچ نقطهی دیگر طبیعت یافت نمیشود (همان). همانطور که مشخص است دورکیم صراحتاً دوگانه انگاری میان طبیعت و جامعه را رد میکند (12، 13)؛ شاید بتوان همین عدم دوگانه انگاری را سبب نادیده گرفتن مشکلاتی دانست که توسط انسان و جامعه برای محیطزیست ایجادشده است (12). درواقع دورکیم برای جامعه آنچنان اصالتی قایل بوده است که محیطزیست و متغیرهای محیطی اگر هم در نظر گرفته میشدند، در راستای تحلیل جامعه بودهاند.
ازنظر دورکیم افراد تنها به سه نوع محیط وابستهاند: ارگانیسم، جهان خارجی و جامعه. او همچنین استدلال میکند که دومحیط ارگانیسم و جهان خارجی تا حد زیادی ثابت و بیتغییر هستند، به نظر میرسد از دید او تنها جامعه است که به دلیل تغییرپذیری قابلیت تبیین ماهیت افراد را داراست (12). به نظر میرسد، عدم اعتقاد دورکیم به تغییرپذیری محیط خارجی نشاندهنده بیتوجهی دورکیم به محیطزیست و مشکلات آن میباشد. زمانی که محیطزیست بهعنوان یک محیط خارجی ثابت فرض شود آنگاه نمیتوان انتظار داشت؛ تحول و تخریب محیطزیست بهعنوان مسأله مطرح شود.
بااینکه در تقسیمبندی دورکیم، نقش عوامل محیطی به دلیل ثبات و تغییرناپذیری که دورکیم درجاهایی آن را از ویژگیهای طبیعت برمیشمارد، تا اندازه زیادی نادیده گرفتهشده است، بااینحال او درجاهای متعدد از این عوامل محیطی نام میبرد (7، 13 و 15). میتوان موارد زیادی را در این زمینه برشمرد: بهعنوانمثال، زمانی که جامعهشناسی را به سه زیرشاخه اصلی، جامعهشناسی عمومی، فیزیولوژی اجتماعی و ریختشناسی اجتماعی تقسیم مینماید؛ شکل خارجی ریختشناسی اجتماعی در تفکر او اشاره به اراضی، ساختار جمعیت، ساکنین و استفاده از خاک دارد. مورد دیگری که از آن بهعنوان مثالی از توجه دورکیم به عوامل محیطی میتوان نام برد، ارزیابیهای فرضیات محیطزیستی در آثار اولیه اوست (7). او همچنین در مورد ریشههای جامعهشناختی طبیعت در آنچه که وی آن را " فلسفه نخست طبیعت" مینامد و با تکامل علمی مدرن مرتبط است به بحث پرداخته است و علاوه بر آن درباره موضوعاتی هم چون نظریه تکامل داروین، فناناپذیری ماده، حفظ انرژی به اظهارنظر پرداخته است (6). دورکیم حتی درجاهایی اهمیت عوامل بیولوژیکی-اجتماعی را گوشزد مینماید (15). همچنین از کتاب اسپیناسپ (Espinas) (برگرفته از تز او در سال 1877) - که در ارتباط با حیوانات و انجمنهای حیوانات نگاشته شده بود- میتوان بهعنوانمثالی از آن نوع جامعهشناسی که او علاقهمند به ارتقاء آن است، نام برد (7).
بااینهمه، نوع مثالهایی که دورکیم از عوامل محیطی بیان میکند، ماهیتاً با آنچه در جامعهشناسی محیطزیست مطرح میشود، متفاوت است. برای مثال او در موارد بسیار به چیزهایی مانند خانهها، جادهها، لباسها و راههایی که مردم آنها را میسازند و بر روی پیشرفتشان تأثیر میگذارد، اشاره مینماید؛ اما به مسایلی هم چون صید بیشازحد ماهی، تخلیه منابعمحلی– که با توجه به فرض وی مبنی بر افزایش طبیعی جمعیت و محدودیت منابع قابلطرح بود- هرگز نپرداخته است (13). درواقع، بااینکه دورکیم هرگز مسایل و تهدیدات محیطزیستی را آنگونه که امروزه مطرح است، موردتوجه قرار نداده، اما مفاهیم تکاملی بهکاررفته توسط او همچون محدودیت منابع و رشد بیرویه جمعیت و تقسیم تخصصی کار امروزه بهعنوان دلایل مشکلات محیطزیست مطرح میشود. میتوان گفت آن چیزی که دورکیم توانایی رؤیت آن را نداشت، پیامدهای ثانویهی این فرآیندهای تکاملی بوده است (16).
دورکیم در مقایسه انس آنها و حیوانات ، " وابستگی به محیط " را عامل تفاوت میداند و استدلال مینماید که حیوانات بهصورت کامل به محیط فیزیکی محل زندگی خود وابسته هستند. در حاکی که در جوامع انسانی - باالخصوص در جوامع توسعهیافته – فاکتورهای اجتماعی تأثیر به نسبت مهمتری نسبت به فاکتورهای بیولوژیکی و فیزیکی دارد (12). دورکیم عوامل زیستی را، حتی زمانی که دارای قدرت اجبار باشند، بهعنوان عامل نهایی تبیینکنندهی قوانین و عادات و رسوم انسانی در نظر نمیگیرد (13)؛ بهعنوانمثال ازنظر او این گرمای تابستان و یا بهار نیست که ارگانیسم بشر را مختل میکند و موجب خودکشی میشود بلکه این افزایش حجم زندگی در اینفصلهاست که موجب افزایش نرخ خودکشی در این ایام میشود (همان).
دورکیم واقعیت مجزایی را برای اجتماع قایل بوده است که تااندازهای از اثرات مستقیم شرایط فیزیکی مستقل و مصون است (17). هم آنطور که گلدبلات (Goldblatt) استدلال میکند محور استدلالهای روششناختی دورکیم (و همچنین وبر) بر جدا کردن جامعه از بیولوژی و طبیعت استوار است که تمامی اشکال تبیین بیولوژیکی را رد مینماید (6). اینجهتگیری دورکیم موجب شد تا مدت زیادی پس از وی شاهد بیرغبتی خاصی نسبت به عوامل محیطی در بین جامعهشناسان باشیم و ترس از برچسب خوردن بهعنوان تبیین گرایان محیطزیستی آنها را از بررسی اینگونه عوامل بازداشته است (8). علیرغم نوع نگاه دورکیم به طبیعت، شاید هیچ مفهوم دیگری به اندازهی مفهوم "واقعیات اجتماعی" و چگونگی نگرش وی به این مفهوم موجب نشده باشد که انگشت اتهام نادیده گرفتن محیطزیست به سمت او نشانه رود. در ادامه به این مفهوم و مسایلی که از درون این مفهوم برمیآید، پرداخته خواهد شد.
واقعیات اجتماعی
دورکیم چندین فصل از کتاب قواعد روش جامعهشناسی خود را به مفهوم یگانهی (Sui Generis) " واقعیت اجتماعی" اختصاص داده است (15). او در تعریف این واژه چنین مینویسد:
واقعیت اجتماعی یک نیروی وادار کنندهی خارجی است که قدرت اجبار بر روی افراد و ارادهی آنان دارد ( 15: 13)
دورکیم جامعهشناسی را، مطالعه واقعیتهای اجتماعی میداند و متذکر میشود که واژهی" اجتماعی" به معنای غیرقابل اطلاق بودن واقعیات جامعهشناسی به واقعیات غیرانسانی است. یگانه نامیدن این مفهوم نیز به معنی غیرقابلتقلیل بودن واقعیتهای اجتماعی به واقعیتهای غیراجتماعی مانند متغیرهای روانشناسی، بیولوژیکی و فیزیکی است (10). برایناساس، تابویی مجازی در مقابل توصیف پدیدههای اجتماعی با استفاده از عوامل غیراجتماعی شکل گرفت که جامعهشناسی را از تبیینهای محیطی، وراثتی و جغرافیایی بهکلی دور نمود (18). کتون و دنلپ تقریباً در تمامی نوشتههایشان این مفهوم را عامل اصلی پیدایش پارادایم مصونیتگرای انسان و در پی آن نادیده گرفتن محیطزیست در جامعهشناسی معرفی کردهاند (8، 10 و 19). پارادایم مصونیتگرای انسانی که از اصول زیر تبعیت میکند:
1- انس آنها علاوه بر میراث ژنتیکی صاحب میراثفرهنگی نیز میباشند که این امر آنها را از دیگر گونههای حیوانات متمایز ساخته است.
2- عوامل اجتماعی و فرهنگی (ازجمله فنّاوری) بزرگترین تبیینکنندههای رفتار بشر هستند.
3- محیطهای اجتماعی و فرهنگی زمینههای حیاتی هستند که رفتار بشر در آنها شکل میگیرد و محیطهای بیوفیزیکی تا حد زیادی بیربط هستند.
4- فرهنگ انباشتی است؛ بنابراین فنآوری و پیشرفت اجتماعی میتواند بهصورت نامحدود ادامه داشته باشد. همچنین تمامی مشکلات اجتماعی درنهایت قابلحل هستند.
این اصول بهصورت قابلملاحظهای با عقاید مسلط بر غرب در آن زمان همخوانی دارد. عقایدی که هم آنطور که مشاهده میشود، همانند اصول پارادایم مصونیتگرای انسان پیچیده ، انسانگرا ، خوشبینانه و عمیقاً غیر محیطی هستند. این عقاید مسلط را میتوان اینگونه خلاصه نمود:
1- انسانها از تمامی موجودات بر روی زمین متفاوت هستند؛ هم چنانکه بر تمامی آنها مسلط هستند.
2- مردم صاحب سرنوشت خود هستند؛ آنها توانایی انتخاب هدف و یادگیری آنچه را که برای رسیدن به هدف لازم است، دارند.
3- جهان وسیع است؛ بدین ترتیب فرصتهای نامحدودی برای انسان فراهم میآورد.
4- تاریخ انسان، تاریخ پیشرفت است. برای هر مشکلی راهحلی وجود دارد؛ درنتیجه پیشرفت هرگز متوقف نخواهد شد (10).
بااینوجود، نمیتوان دورکیم را به علت تبیین مفهوم تقلیل ناپذیر واقعیات اجتماعی، اینچنین سرزنش کرد. این مفهوم به آن صورتی که کتون و دنلپ اشاره مینمایند، مفهوم فراگیری در جامعهشناسی نبوده است. تفکرات مارکس ، گارفینگل و هومنز مثالهایی از عدمجامعیت این مفهوم کلیدی دورکیم هستند (7). میتوان اینگونه بیان کرد که تابوی ضدتقلیلگرایی که دورکیم ترسیم نموده، تا قبل از دههی هفتاد نیز بارها و بارها شکسته شده است (20). بااینکه این موضوع نمیتواند منکر تأثیرات تفکرات دورکیم و همچنین تابوی ایجادشده توسط وی جهت جلوگیری از ورود متغیرهای محیطی به حوزهی جامعهشناسی شود، بااینحال مبین آن است که تأثیر تفکرات دورکیم آنچنانکه پنداشته میشود، گسترده و مستمر نبوده است و تااندازهای زبان انتقادات را نرمتر ساخت و کاهش داد (6).
عدهای از شباهتها و ارتباطات مفاهیم مطرح در تفکر دورکیم و محیطزیست نام میبرند و سعی میکنند تا نشان دهند که دورکیم محیطزیست را نادیده نگرفته است. بهعنوانمثال رزا ادعا میکند که علاوه بر گریزهای متعدد دورکیم به محیطزیست، دیدگاه ضدتقلیلگرای دورکیم که محصور در ایدهی کل بزرگتر از مجموع اجزاء است با مفهوم " خواص معلول" که به همین معنی در بیولوژی وجود دارد و اساس و هستهی تمامی نظامهای بیولوژیکی است، ارتباط دارد. او درجاهای دیگر ایدهی کارکرد و ساختار مطرح در تفکر دورکیم را به چارچوبهای بیولوژیکی ارجاع میدهد (7). بااینهمه، حتی اگر با این عقیدهی رزا که ایدهی کل بزرگتر از مجموع اجزاء، از بیولوژی گرفتهشده است، همعقیده شویم؛ این موضوع نمیتواند منکر تأثیر دورکیم در نادیده گرفته شدن محیطزیست باشد. حتی اگر بالاتر از آن، بپذیریم که دورکیم در بعضی نوشتههایش گریزهایی هم به بیولوژی و محیطزیست داشته است، تنها میتواند ناشی از عدم وفاداری دورکیم به اصول خود باشد (19).
درواقع دورکیم بهصورت قابلملاحظهای نیاز به رشتهی جامعهشناسی را با تکیه بر مفهوم واقعیات اجتماعی توجیه کرده است و دیدگاه ضد تقلیلگرای او به هدایت تحقیقات منحصراً جامعهشناسی کمک کرده است (19). دغدغهی دورکیم ایجاد این رشته با اصول و علیالخصوص روشهایی مشخص بوده است که از رشتههای اقتصاد و روانشناسی تفکیک شود (7). ازاینرو، این رشته در تلاش برای ایجاد استقلال خود از دیگر رشتههای علوم اجتماعی و طبیعی بیشتر جامعهشناسان، بهصورت کلی، محیطهای بیوفیزیکی را نادیده گرفتهاند (11). بااینهمه، تابویی که علیه محیطزیست و دیگر تقلیلگراییها ایجادشده بود با ورود به دههی هفتاد نامتعارف به نظر میرسید (19). پیامد این سنتهای فکری جامعهشناسی این بود که درحالیکه واژهی "محیط" در رشتههای دیگر به محیط فیزیکی اشاره داشت، در جامعهشناسی بهصورت معمول به عوامل فرهنگی و اجتماعی خارجی ماهیت موردمطالعه اطلاق میشد؛ از طرف دیگر رشتهی جامعهشناسی برای سالها در نوعی جبرگرایی فرهنگی-اجتماعی گرفتار آمد (8).
نتیجه
بااینکه نمیتوان اشارههای متعدد دورکیم به محیط و تااندازهای متغیرهای محیطی را – هم آنطور که در متن آورده شد– نادیده گرفت؛ به نظر میرسد این فاکتورهای محیطی، در تبیینهای نهایی وی جایگاه چندانی نداشتهاند. علاوه بر این، بااینکه از بعضی مفاهیم بهکاررفته توسط دورکیم مانند رقابت بر سر منابع محیطزیستی محدود، امروزه بهعنوان دلایلی برای پیدایش مشکلات محیطزیستی یاد میشود؛ بااینحال، به نظر میرسد، دورکیم این مفاهیم را به معنای امروزیشان بکار نبرده است. دلایل نادیده گرفته شدن محیطزیست در آثار دورکیم را بهصورت کلی میتوان الف- ثابت و بیتغییر پنداشته شدن طبیعت در آثار او، ب- عدم توجه به پیامدهای ثانویه مفاهیم تکاملی مذکور و ج- فاصلهی مجازی متغیرهای محیطی و غیر محیطی در تفکر او برشمرد. مفهوم واقعیت اجتماعی در افکار دورکیم، که درواقع مقدمه ایجاد رشتهی مجزای جامعهشناسی را فراهم آورد، مرزی را بین جامعهشناسی و محیطزیست ایجاد کرد که اگرچه بارها و بارها شکسته شد اما اثرات آن پس از او غیرقابل کتمان به نظر میرسد. شاید بتوان این مفهوم کلیدی را گناه ناگزیری نامید که دورکیم جهت ایجاد رشتهیجامعهشناسی و روششناسی خاص آن، در آن زمان، مجبور به انجامش شد.
منابع
http://oae.sagepub.com/content/15/1/10
1- دکتری جامعه شناسی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، ایران. *(مسوول مکاتبات)
2- کارشناسی ارشد جامعه شناسی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی، دانشگاه شیراز، ایران.
1- PhD in Sociology, Department of Social Sciences, Shiraz University, Iran.* (Corresponding Author)
2- Master in Sociology, Department of Social Sciences, Shiraz University, Iran.