تبیین چارچوبی در جهت حضور طبیعت در معماری بر اساس نگرش سیستمی

نوع مقاله : مستخرج از پایان نامه

نویسندگان

1 دانشیار دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر اسلامی تبریز

2 دانشجوی دکتری معماری اسلامی. دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه هنر اسلامی تبریز

چکیده

زمینه هدف: این  نوشتار در پی آن است که با استناد به تفکر سیستمی به تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری بپردازد. پرسش اصلی این است که نحوه ارتباط طبیعت و معماری بر اساس تفکر سیستمی چگونه قابل تبیین است. در تفکر سیستمی به عنوان یک نگرش کل­نگر شناخت بر اساس فهم کل سیستم صورت می­گیرد. از این­رو تصویر دقیق­تری از واقعیت را ارائه می­دهد.
روش بررسی: روش تحقیق ماهیتی توصیفی– تحلیلی و استنباطی دارد که بروش تفکر سیستمی به کمک ابزار حلقه­های علیت انجام گشته­است. 
یافته­ها: تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری بر مبنای تفکر سیستمی، در بطن سیستم انسان- طبیعت – معماری معنا می­یابد. بر اساس شناسایی زیرسیستم­های انسان و طبیعت و معماری، دوگانه­های انسان- معماری، انسان - طبیعت و طبیعت – معماری به عنوان روابط اصلی در سیستم مشخص گشت..
بحث ونتیجه­گیری: یافته­ها حاکی از آن است که چارچوبی از حضور طبیعت در معماری ملزومات سکونتی را از رابطه انسان -معماری و اهداف معرفتی را از رابطه انسان - طبیعت  و روش­ها را از رابطه طبیعت- معماری دریافت می­کند. طی فرایند انسانی- فنی-طبیعی، ابتدا به کمک همزیستی با طبیعت در قالب درک توانش­های بسترطبیعی در نظام معرفتی زیست­بوم­محور تعامل با محیط تحقق می­یابد. در گام بعدی، بهره­گیری از رویکرد الگوبرداری از طبیعت در قالب آموختن از آن و ادغام فضایی و بصری با طبیعت به شکل­گیری کیفیاتی با وجوه انسانی در کالبد معماری می­انجامد. تمامی رویکردها در ساختار معرفتی رویکرد تکمیل طبیعت، با هدف ارتقاء انسان و طبیعت در جهت اهداف و نیازهای انسانی تحقق امر سکونت را منجر می­گردد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


مقاله مستخرج از پایان­نامه

 

 

 

 

 

فصلنامه انسان و محیط زیست، شماره 62، پاییز 1401، صص 157-173

تبیین چارچوبی در جهت حضور طبیعت در معماری بر اساس نگرش سیستمی

 

مینو قره بگلو[1]*

m.gharehbaglou@tabriziau.ac.ir

لاله رشاد[2]

تاریخ دریافت: 09/07/99                                                                                                             تاریخ پذیرش: 08/11/99

چکیده

زمینه هدف: این  نوشتار در پی آن است که با استناد به تفکر سیستمی به تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری بپردازد. پرسش اصلی این است که نحوه ارتباط طبیعت و معماری بر اساس تفکر سیستمی چگونه قابل تبیین است. در تفکر سیستمی به عنوان یک نگرش کل­نگر شناخت بر اساس فهم کل سیستم صورت می­گیرد. از این­رو تصویر دقیق­تری از واقعیت را ارائه می­دهد.

روش بررسی: روش تحقیق ماهیتی توصیفی– تحلیلی و استنباطی دارد که بروش تفکر سیستمی به کمک ابزار حلقه­های علیت انجام گشته­است. 

یافته­ها: تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری بر مبنای تفکر سیستمی، در بطن سیستم انسان- طبیعت – معماری معنا می­یابد. بر اساس شناسایی زیرسیستم­های انسان و طبیعت و معماری، دوگانه­های انسان- معماری، انسان - طبیعت و طبیعت – معماری به عنوان روابط اصلی در سیستم مشخص گشت..

بحث ونتیجه­گیری: یافته­ها حاکی از آن است که چارچوبی از حضور طبیعت در معماری ملزومات سکونتی را از رابطه انسان -معماری و اهداف معرفتی را از رابطه انسان - طبیعت  و روش­ها را از رابطه طبیعت- معماری دریافت می­کند. طی فرایند انسانی- فنی-طبیعی، ابتدا به کمک همزیستی با طبیعت در قالب درک توانش­های بسترطبیعی در نظام معرفتی زیست­بوم­محور تعامل با محیط تحقق می­یابد. در گام بعدی، بهره­گیری از رویکرد الگوبرداری از طبیعت در قالب آموختن از آن و ادغام فضایی و بصری با طبیعت به شکل­گیری کیفیاتی با وجوه انسانی در کالبد معماری می­انجامد. تمامی رویکردها در ساختار معرفتی رویکرد تکمیل طبیعت، با هدف ارتقاء انسان و طبیعت در جهت اهداف و نیازهای انسانی تحقق امر سکونت را منجر می­گردد.

کلمات کلیدی: انسان، طبیعت، معماری، تفکر سیستمی ، فناوری.

 

 

Human and Environment, No. 62, Autumn 2022, pp. 157-173

Presenting a Framework for the Presence of Nature in Architecture Based on Systems Thinking

 

Minou Gharebaglou*[3]

m.gharehbaglou@tabriziau.ac.ir

Laleh Reshad[4]

Received: September 30, 2020

Accepted: January 27, 2021

 

 

 

Abstract

Basis and Goal: This article presents a framework for the presence of nature in architecture based on systems thinking. The main question of this article is how to express the optimal relationship between nature and architecture based on systems thinking.

Methods: The research method has a descriptive-analytical and inferential nature, which has been done by the systems thinking method with the help of causal loop diagram.

Finding: Explaining a framework for the presence of nature in architecture based on systems thinking makes sense within the human-nature-architecture system. Based on the identification of human, nature and architecture subsystems, the dualities of human-architecture, human-nature and finally nature-architecture were identified as the main relationships in the system.

Discussion and Conclusion: Results indicate that the framework of the presence of nature in architecture, receives dwelling necessities from the human-architecture relationship and its epistemological goals from the human-nature relationship. Accordingly, during the human-technical-natural process, first, with the help of coexistence with nature in the form of understanding the capabilities of the natural context in the ecosystem-based epistemological system, interaction with the environment is realized. In the next step, using the approach of modeling nature in the form of learning from it and spatial and visual integration with nature leads to the formation of spatial and formal qualities in the body of architecture. All approaches in the epistemological structure of the approach of completing nature, with the aim of promoting human and nature in the direction of human goals and needs, lead to the realization of the matter of dwelling.

Keyword: Human, Nature, Architecture, Systematic Thinking, Technology



 

 

 

 

 

 

 

  • مقدمه

 

دستاوردهای انقلاب صنعتی در جهت تغییر و دگرگونی به سمت شهرنشینی، مشکلات زیادی همچون انزوا از طبیعت، خروج از شیوه­های زندگی گذشته را پدیدآورد که ریشه در گزینش رویکرد غالب طراحی و ساخت محیط­های مصنوع بر اساس تحول و تخریب عظیم سیستم­های طبیعی را داشت. خلاء بنیادین ناشی از غفلت طبیعت، در این دوره باعث تغییر رویکرد انسان نسبت به طبیعت شد و به دنبال این تغییر، مفاهیم تازه­ای در ارتباط با حضور طبیعت در معماری مطرح گشت. 

عدم توافق در تعریف ماهیت انسان و طبیعت و جایگاه باور در این مساله رویکردهای متنوعی را رقم زده­است. اینکه در میان گزینه­های متفاوت، کدام می تواند پاسخ مناسبی به حضور طبیعت در معماری باشد و یا همنشینی این رویکردها در فضای معماری چه نتایجی را به دنبال خواهد داشت؟ سوالاتی از این دست نشان می­دهد که بحث در خصوص رابطه طبیعت و معماری، نیاز به پرداختی با جوانب متعدد و نگرشی کل­نگر در این خصوص را دارد. از آنجایی که هدف از معماری نیز شکل دادن به مکان زندگی انسان­هاست (1)، بدیهی است که  گزینش هر کدام از این رویکردها با الگوهای فکری متفاوت، با تاثیری که در  فضای معماری دارد، زندگی انسان را نیز مستقیما تحت تاثیر قرار خواهد داد. لذا این امر اهمیت و ضرورت پرداختن به نحوه تعامل طبیعت و معماری را دو چندان می­سازد.

با توجه به مباحث مطرح شده، مساله اصلی پژوهش، تبیین چارچوبی در خصوص حضور طبیعت در معماری است.  توجه به مبحث طبیعت در معماری سابقه چشم­گیری را در پژوهش­ها داشته­است. آنچه این پژوهش را از آنها متمایز می­سازد، بهره­گیری از تفکر سیستمی است که مدعی است، می­تواند با رویکردی نظام­مند، از بطن اطلاعات پیشین پردازش جدیدی را ارائه دهد. تفکر سیستمی در دوران پست مدرن در مقابل جزءگرایی تفکر مدرن، که پایه تفکیک و سطحی­نگری به ماهیت پیچیده پدیده­های هستی بود شکل گرفت. این پژوهش نشان می­دهد، برای تبیین چارچوبی جامع از حضور طبیعت در معماری بر پایه نگرش سیستمی، بایستی روابط انسان- معماری، انسان- طبیعت وطبیعت- معماری نیز واکاوی گردد بطوریکه حل مساله بدون توجه به انسان و باورهایش و خواسته­های او از محیط زیستی­اش امکان پذیر نخواهدبود. بنابراین با انتخاب سیستم انسان– طبیعت – معماری سعی شده، پس از تشریح اجمالی نظر هر یک از نظریه­پردازان و شناسایی وجوه قابل تعمق در روابط سیستم مذکور، فهم ژرف­تری از رابطه طبیعت- معماری حاصل گردد.

 

  • پرسش­های تحقیق

 پرسش اصلی: نحوه ارتباط بهینه طبیعت و معماری بر اساس تفکر سیستمی چگونه قابل تبیین است؟

پرسش فرعی: تفکر سیستمی بر دوگانه طبیعت و معماری چه اجزایی را در این رابطه موثر می­داند؟

 

  • فرضیه تحقیق

چارچوبی جامع از حضور طبیعت در معماری در بطن سیستم انسان، طبیعت، معماری معنا می­یابد که از زیرسامانه­های انسان و طبیعت و معماری با روابط دوسویه انسان – معماری و انسان- طبیعت و طبیعت - معماری تشکیل شده­است.

 

  • پیشینه تحقیق

به دلیل ابعاد گسترده رویکردهای طبیعت – معماری پژوهش­های متعددی در این زمینه انجام شده­است. هر کدام در حوزه خاصی به تبیین ویژگی­های این رابطه پرداخته­اند. به طور اجمالی می­توان بیان داشت که تبیین این مساله، گاه از منظر طبیعت، گاه از منظر ویژگی­های فضای معماری و گاه از منظر ادراکات انسان واکاوی شده­است. فلاحت و شهیدی(1389) با پرداختن به مفهوم تاریخی طبیعت، معماری مبتنی بر تمامیت طبیعت را وابسته به درک جامعی از اصطلاح طبیعت و رابطه آن با انسان و معماری می­دانند، تا بتوان از طریق فرم و شکلی شایسته و بازگشت به دامان طبیعت، انسان را برای رسیدن به اصل خویش پرورش داد (2) . دانشجو(1394) در پژوهشی به تبیین چگونگی طبیعت­گرایی در معماری معاصر ایران پرداخته­است. نتایج بر نقش مهم مصالح طبیعی، فرم­های طبیعی و پدیده­های طبیعی دراین مساله تاکید دارد(3). در پژوهش دیگر عادلی(1392) رابطه حقیقی طبیعت و فضای سکونت انسان را دچار مراتبی می­داند که با تکیه بر هستی­شناسی اسلامی بر محور هم­آوایی و کمال­بخشی بر طبیعت استوار است (4).  برخی دیگر از پژوهش­ها همچون داعی­پور(1393) از دیدگاه ادراکات انسانی، به تبیین نقش طبیعت در فضا پرداخته­اند. نتایج حاکی از آن بوده که ارتباط مستقیم با طبیعت در ساختار فضایی ویژه خانه ایرانی و باورهای مذهبی ساکنین فضا، در ارتباط با طبیعت، عامل اصلی حس تعلق به فضا می­باشد(5).

پژوهش­هایی نیز برای تبیین ضرورت تفکر سیستمی در حیطه­ی معماری انجام شده­است. به عنوان مثال نقره­کار، جهانبخش، حمزه­نژاد(1396) با در نظر گرفتن سه­گانه انسان– طبیعت – معماری و با تکیه بر کل­نگری تفکر سیستمی، ضرورت توجه به چهار سامانه کارکردی، سازه­ای، کالبدی، انسانی در معماری را  برشمرده­اند، که عدم توجه به هر یک از این زیرسیستم­ها می­تواند نقصانی در پاسخ نهایی ایجاد نماید(6). اشرافی(1397) نیز با طرح مباحثی در زمینه خاصیت ترکیبی تفکر سیستمی، آن­را روش موثرتری برای حل مسائل پیچیده در زمینه معماری و شهرسازی می­داند و تجزیه­نگری موضوعات را معضل علم مدرن می­شمارد، که امکان کسب معرفت را در قبال پدیده­ها مشکل ساخته­است (7).

آنچه این پژوهش می­خواهد بدان بپردازد تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری بر اساس تفکر سیستمی است که مدعی است می­تواند، بر پایه کل­نگری از خلال داده­های پیشین پردازشی نو از نتایج را ارائه دهد. بر این اساس پژوهش حاضر سعی دارد، با تمرکز بر هر سه عامل انسان، طبیعت، معماری و روابط حاصله از آنها در یک سیستم، به تبیین چارچوبی در زمینه حضور طبیعت در معماری بپردازد.

 

  • روش تحقیق

 روش انجام پژوهش از نظر ماهیت، توصیفی، تحلیلی و استنباطی است. از طرفی به منظور دستیابی به چارچوبی جامع از حضور طبیعت در معماری و شناسایی عوامل موثر در این رابطه، از روش تفکر سیستمی در قالب حلقه­های علیت استفاده شده­است. تفهیم روابط سیستم توسط ابزارهایی از قبیل نمودارهای حلقه علیت، نمودارهای سهام و جریان قابل ارزیابی هستند. در این نوشتار مواجهه با مساله به کمک ترسیم حلقه­های علت و معلولی بین متغیرها صورت می­گیرد. نمودار حلقه­ علیت ابزاری است که رفتارها و تعاملات اعضای سیستم را به صورت گرافیکی نمایش می­دهد. این ابزارهای گرافیکی برای نشان دادن علت اثر ارتباطات در میان اجزای سیستم و محیط آن استفاده می­شود (8). بر اساس تفکر سیستمی در ساختاری کل­نگر، سیستم انسان- طبیعت - معماری تحت زیرسیستم­های انسان – معماری، انسان– طبیعت، طبیعت – معماری، به عنوان پایه مطالعه پژوهش انتخاب گشته­است. از این­رو در گام اول با قرارگیری در فاصله زمانی و مکانی مناسب نسبت به مساله پژوهش، به کمک ابزار کتابخانه­ای مروری بر داده­های موجود در دوگانه­های مذکور انجام شده­ و نهایتا داده­ها در بستر سیستم انسان– طبیعت – معماری، با هم ترکیب، تحلیل و ارائه گشته­است.

 

 

 

  • مبانی نظری:
    • تفکر سیستمی و سیستم­

تفکر سیستمی رویکردی شناختی بر پایه کل­نگری است. استرمن[5]  آن­را توانایی عمل در شرایط خاص برای ارزیابی پیچیدگی­های پویا می­نامد(9). این تفکر در صدد است، با انتخاب صحیح جنبه­های مکانی و زمانی در ارتباط با یک مساله بداند که چه شرایطی ما را به این نقطه رسانده­است، اقدامات و الگوهای رفتاری با این مسئله تا کنون چه بوده­اند؟ نگرش­ها و واکنش­های پیش رو احتمالا چه خواهدبود؟ (10).  سیستم نیز تعاریف گسترده­ای را به خود اختصاص داده­است. برتالانفی[6] زیست شناس اتریشی از پیشگامان حوزه تفکر سیستمی است، او معتقد است که معنای سیستم در تمامیت آن نهفته­است که از نحوه ارتباط اعضا با اهداف کل سیستم حاصل می­گردد (11). کوهلمان[7] سیستم را متشکل از اعضایی می­داند که از لحاظ عملکردی در جهت هدفی خاص با هم پیوند خورده­اند(12).  هر سیستم چند مشخصه اصلی دارد: عناصر و اجزای سیستم، ارتباط اجزا با کلیت سیستم، ارتباط سیستم با محیط خویش و هدف سیستم، که همه این­ها با فرایندی خاص پردازش شده و بر اساس بازخوردهایی که بین روابط اعضا برقرار است به تعامل می­رسند. به گفته کامازین[8] رفتار سیستم منتج از رفتار تعاملی اجزا سیستم است که در تک­تک اجزا حضور ندارد(13).

مرزهای سیستم از خصوصیت اساسی سیستم­ها محسوب می­شوند. سیستم­ها ممکن است بصورت باز و یا بسته باشند. سیستم باز سیستمی است که با محیط خود تبادل ماده و انرژی می­کند، ولی سیستم بسته از طریق روابط درونی به کنترل و یا تعدیل می­رسد (14). به لحاظ اندازه و پیچیدگی، سیستم­ها سه دسته­اند: میکروسیستم مانند خانه در شهر، مزوسیستم همچون شبکه محلات یک شهر و ماکروسیستم که سیستم­های بزرگی مانند شهرها را تمثیل می­­کنند(15).

2.6. تفکر سیستمی در رابطه انسان طبیعت معماری

با توجه به تعاریف مطرح شده برای شکل­گیری سیستم طبیعت – معماری ابتدا بایستی هدف سیستم مشخص گردد تا براساس آن بتوان اعضا و کارکردهای آن­ها را در سیستم شناسایی کرد. همان­طور که مطرح گشت هدف از تبیین این سیستم این­است که بر اساس رویکردهای موجود، چارچوبی کل­نگر در زمینه حضور طبیعت در معماری تبیین گردد. برای رسیدن به این هدف بایستی روند شکل­گیری سیستم طبیعت - معماری را کنکاش نمود، تا از این منظر بتوان اعضا و روابط موثر در سیستم را شناسایی کرد. روشن است که نیاز به سکونت در انسان­ها در مواجهه با طبیعت، منجر به شکل­گیری معماری شده­است. این مساله هم متاثر از خصوصیات بستر و هم نیازهای انسانی بوده­است. در واقع انسان در فرایند سکونت و ایجاد کالبد معماری، با تعامل با طبیعت پیرامون، براساس نیازهای خویش، در قالب­های مختلف مادی و معنوی به بهره­برداری از طبیعت پرداخته­است.

بنابراین در طول این فرایند انسان، طبیعت و معماری به عنوان اعضای تاثیرگذار در مساله مفروض گشته­اند و سیستم اصلی بر اساس میکروسیستم انسان – طبیعت – معماری در محیط نظام هستی، بنا شده­است. روابط حاکم بر سیستم نیز براساس زیرسیستم­های انسان – معماری و انسان – طبیعت  و طبیعت – معماری پایه­ریزی گشته­است. از این­رو در این بخش سعی شده با بررسی داده­های پیشین در خصوص مساله و آراء اندیشمندان ضرورت­هایی که درک عمیق از این روابط برآنها استوار است شناسایی گردد.

3.6. دوگانه انسان - معماری

از منظر حجت ( 1392 ) معماری ظرفی است برای مظروف زندگی انسان، در ادراک ارزش­های درونی خویش، که تحقق آن در گرو شناخت معیارهای زندگی بهینه می­باشد، از این­رو رویکردها و تصمیم­گیری­ها برای فضای معماری بایستی در نهایت در خدمت الزامات معماری به عنوان ظرف زندگی انسان­ها سوق داده­شود. از این منظر حجت برای نیل به چنین ماهیتی سه عامل جغرافیا و تاریخ و باورها را مهم می­شمارد (1).  تعمق در آراء محققین نیز در باب تبیین ماهیت معماری در طول تاریخ  روشن می­سازد که به نوعی وجه اشتراک تمامی آنها بر سه عامل هویت (زمان )، انسان ( باورها) و طبیعت (جغرافیا ) تمرکز داشته، که بر پایه باورهای مختلف، مراتب و اثرات متفاوتی را به خود گرفته­اند. لذا در این بخش سعی شده­است با تامل بر آراء نظریه­پردازان، تعبیر جامعی از عوامل تاثیرگذار در شکل­گیری معماری در رابطه با انسان استخراج گردد.  

گاهی تمرکز این دیدگاه­ها بر موضع بستر و طبیعت بوده­است که هایدگر[9] نیز بدان پرداخته­است. هایدگر با تکیه برآنچه آن­را هستی­شناسی فهم می­نامد، به نحوه ارتباط انسان با جهان و هستی می­پردازد. او بنای انسان بودن را در وحدت خود و عالم می­داند، وحدتی در معنای"بودن در" ، سکنی­گزیدن و انس داشتن با عالم. برخلاف اینگلد[10] که سکونت را شکل اجتناب­ناپذیر زندگی تمامی پدیده­ها می­پندارد، "هایدگر سکونت را قرب وجودی خاص انسان به حقیقت وجود در عالم می­نامد" (16)،(17). شار[11] در تفسیر دیدگاه هایدگر اساس دیدگاه او از سکونت را ظهور ارگانیک و صمیمانه وکیفی محیط ساخته­شده در جهان می­داند، که برخلاف محاسبات علمی بر احساس و غریزه و تخیل بنا شده­است (18) .

شولتس[12] نیز فهمی متناسب با رویکرد هستی­مدار هایدگر به معماری دارد و معنای جوهر را برای معماری لحاظ می­کند. از منظر شولتس اصل شکل­گیری معماری ادراک و تعلق به پدیده مکان به دنبال کشف معنا و جایگاه وجودی انسان در جهان است (19).

اگر ما بدانیم کجا هستیم، می­فهمیم که چه کسی هستیم. انسان با درگیری با چیزها و هست­ها در عالم در متن شناخت و فهم قرار می­گیرد. آنچه ما اطرافمان از آسمان و زمین می­بینیم و با آن انس می­گیریم، بر هویت و تجربه ما تاثیر دارد (20)(21). همان ایده­ای که اکو[13] توسط آن معماری را واحدهای فرهنگی، اجتماعی و کارکردی می­نامد، که مهمترین وظیفه آن، تجلی ارزش­های نمادین حاصله از ایدیولوژی­ها و فرهنگ­ها است (22).

شکل­گیری معماری به عنوان ظرف زندگی انسان­ها، در دیدگاه کورا[14] با تاکید بر عامل زمان پیوند خورده­است که عقیده دارد، هویت در معماری حاصل یک فرایند است، پدیده­ای پویا که با گذر زمان شکل می­گیرد (23)، یا به گفته بارتز [15]معماری فرایند تولید معنا و ارزش و احساس از طریق ساماندهی فضا و زمان است (22). در باور الکساندر[16] نیز هر فضایی تکرار مستمر الگوهای خاصی از رویدادها در مکان است که برای رسیدن به تعادل و سازگاری نیاز به گذشت زمان دارد (24).

اما گونه ای دیگر از تفسیر، کانون توجه را بر فرد و فضای مصنوع متمرکز می­کند. اوتزون[17] در دیدگاهی انتقادی عقیده دارد که هایدگر درک خود را از ساختمان و سکونت، بر اساس هستی بنا کرده­است و تضعیف نقش انسان را موجب گشته­است. مطابق دیدگاه اوتوزن هدف معماری در کنار تعامل با محیط توجه بر اهداف بهزیستی انسان در جهت ایجاد هارمونی بین فضای ایجاد شده ونیاز ساکنین آن است. این معماریست که با شکل دادن به محیط طبیعی باعث می­شود انسان­ها با چیزها و هست­ها در تماس باشند و نهایتا احساس ریشه و تعلق مکانی در زمین بکنند. در غیر این صورت ساکن بودن در زیر آسمان و روی زمین انسان را به بی­مکانی و گم­گشدگی در زمین منتهی می­سازد. از منظر اوتزون با تاکید بر ساکن به جای سکونت، معماری کالبدی است زاییده وجود انسانی که  شامل توانایی ساکنین در شکل دادن به فرم زندگی خویش است  (25).

مرور داده­های پیشین، با نگرشی کلی بر مراتب موثر در رابطه انسان – معماری آشکار ساخت که انسان به عنوان مهمترین مساله عالم، اهدافی در زمین دارد که برای رسیدن به آنها بایستی در زمین ساکن شود. سکونت به­واسطه معماری که مستقیما تحت تاثیر انسان و نیازهایش است محقق می­گردد. بنابراین رویکردهای طبیعت­گرایانه اتخاذی در معماری نیز بایستی در جهت این الزامات سوق داده شوند (شکل 1) .

 

 

 

 

4.6. دوگانه انسان طبیعت

چگونگی ارتباط انسان با طبیعت در طول تاریخ، همواره دستخوش تغییر و تحولاتی بوده­است. سیسرو[18] معتقد است انسان­ها برای هماهنگی ذاتی با طبیعت بکر، آن­را تغییر می­دهند و جهانی هدفمند و مبدل را ایجاد می­کنند(26).  از این­رو اولین و مهم­ترین مساله در ارتباط طبیعت و معماری، ساختار باورهای انسان نسبت به ماهیت خویش و طبیعت است. دو موضوع اصلی در زمینه باورها، دیدگاه انسان­محور و زیست­بوم­محور است. در دوران ظهور انقلاب صنعتی بهره­برداری از طبیعت به منظور ارتقا کیفیت زندگی انسان­ها، تخریب منابع طبیعی را نتیجه داد. این دیدگاه با تمرکز برمحوریت انسان در هستی بر پایه اصولی همچون، برتری انسان برسایر گونه­ها، اهمیت مباحث اجتماعی و فرهنگی در زندگی انسان در مقابل مباحث محیطی و معافیت انسان از محدودیت­های اکولوژیکی مطرح گشت(27).  

بروز مشکلات زیست­محیطی باعث تغییر در سطح آگاهی انسان و شکل­گیری اخلاق مبتنی بر احساس و آگاهی نسبت به طبیعت شد و در جهت بروز گرایشات زیست­بوم­محور و مفاهیم پایداری سوق یافت. پارادایم جدید، محیط را بسیار شکننده و دارای ارزش

 

 

ذاتی، ورای نیازها و اهداف انسانی می­بیند. پذیرش انسان به عنوان جزئی از اکوسیستم جهانی، کنش متقابل انسان با عناصر طبیعی در زندگی، وجود محدودیت­های زیست­محیطی بر امور اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی انسان­ها، عدم تاثیر انسان بر قوانین طبیعت را می­توان از ویژگی­های دیدگاه زیست­بوم­محور دانست(28)(29).  اما آنچه مساله اصلی در این رابطه محسوب می­شود، همراهی اجتناب­ناپذیر انسان و فناوری در عصر حاضر است، که دغدغه تغییر در کنش­ها و اهداف انسانی را ایجاد کرده­است. از این­رو به نظر می­رسد، بررسی حدود باورها و اختیارات انسان بر فناوری و تاثیرات فناوری بر انسان می­تواند ساختار روشن­تری از رابطه انسان–  طبیعت را رقم زند. فناوری را می­توان حاصل ارتباط علم، تجربه و توانایی­های فنی دانست، که نقش محوری در دگرگون­سازی رابطه انسان و طبیعت را دارد(30). از میان نظریه­های ارائه شده در زمینه رابطه انسان و فناوری دو دیدگاه اصلی قابل پیگیری است. برخی، همچون نظریه­های اراده­محور، جبرباور، ابزارگرا و ذات­گرا بر پایه دوگانگی انسان و فناوری پایه­ریزی شده­اند و رابطه میان این­دو را درگیر واژه سلطه می­دانند. عدم شکل­گیری فهم صحیحی از جایگاه فناوری و انسان در این نظریه­ها، بستر شکل­گیری نظریه­های انتقادی در این باب را ایجاد نمود (31).    

راهکار لاتور[19] برای برون­رفت از فضای دوگانه موجود، تبیین دیدگاه کنش­گر شبکه است. لاتور معتقد است، انسان و فناوری در گذر زمان بر هم تاثیر گذاشته و متحول گشته­اند. او با بسط دیدگاه کنش­گر شبکه، انسان و فناوری را در یک ساحت در هم تافته تبیین می­کند. او فناوری را نه وسیله، بلکه واسطه­ای در دست انسان می­بیند، که در هدف و کنش او عاملیت دارد. او چهار معنای وساطت را برای فناوری، در عناوین وساطت ترجمه(تغییر هدف انسان)، وساطت تشکیل(تغییر کنش انسان)، وساطت جعبه سیاه(تغییردر تجربه و تخصص انسان) و نهایتا وساطت نمایندگی (تغییر در نقش انسان ) تقسیم­بندی می­کند(32).  .پیت[20] این وساطت را در معنای تبدیل تصمیم­گیری توسط فناوری مطرح می­کند و موفقیت امر فنی را در گرو ورود معرفت انسانی و درس­آموزی از تجارب انسان در طول بهره­گیری از فناوری می­داند (33).  بر اساس این دیدگاه فناوری ریشه در دو جهان دارد. جهانی از ساختارهای منطقی و جهانی از نیات انسانی که برای هدف خاصی سازماندهی می­شوند و  در نهایت خصوصیات یکدیگر را ساخته­اند(34).

بنابراین انسان در قبال تعامل و بهره­برداری از طبیعت، برای رسیدن به اهداف خویش بایستی در کاربرد امر فنی ملاحظات معرفتی خویش را در قالب چهار پرسش زیر در فرایند وارد سازد.

  1. امر فنی با تاثیر براهداف و باورهای انسان در قبال طبیعت چه پتانسیل­ها و محدودیت­هایی را در این رابطه ایجاد کرده­است؟
  2. کنش متقابل انسان و امر فنی در قبال ارتباط با طبیعت چه نتایجی را داشته­است؟
  3. کدام امر فنی می­تواند نتیجه همگنی در واسطگی اهداف انسانی در ارتباط با طبیعت ارائه دهد؟
  4. کدام ویژگی امر فنی می­تواند جایگزین عمل انسانی در تعامل با طبیعت باشد؟
  5. دوگانه طبیعت - معماری:

با کم­رنگ شدن تقدس حیات در دوران رنسانس، جامعه دینی غرب در هم شکست و عصر مدرن که بزرگترین دستاوردش در نگاه انسان به جهان و کشف دوباره طبیعت بود، را به ارمغان آورد(35).  دو جریان اصلی اساس توجه به طبیعت را در این دوران پایه­ریزی کرده­است: دیدگاه رمانتیزیسم درپی تاکید بر پویایی و استقلال طبیعت، دیدگاه آرت­نوا در جایگاه الگوبرداری از فرم­های خالص و سیال در طبیعت (36).

تکامل این دو دیدگاه با کمی وقفه در دوران مدرن اساس شکل­گیری دیدگاه­های متنوعی در باب حضور طبیعت در معماری گشت. مرور تاریخی این دیدگاه­ها چند عنوان کلی را آشکار می­سازد که عبارتند از رویکرد مسلط بر طبیعت، الگوبرداری و تقلید از طبیعت، آموختن از طبیعت، همزیستی با طبیعت، ادغام بصری و فضایی با طبیعت، تکمیل طبیعت که به شرح زیر قابل تبیین است.

ارتباط معماری و طبیعت با رویکرد مسلط بر طبیعت:  پیرو شکل­گیری نهضت مدرنیسم با ساختاری جهان­شمول ودیگاهی سوسیالیستی که جامعه را بر فرد ارجح می­داند، معماری نیز مبنایی همگن و یکنواخت به خود می­گیرد و با دگرگون­سازی ایده­های پیشین، با اتکا "بر من"  به  ایجاد سامانه­های قابل فهم در پس تفکر انسانی و دور از پیچیدگی و آشفتگی طبیعت می­پردازد (37). چراکه محیط غیرقابل فهم برای انسان نمی­توانست ضامن بقای او باشد. این دیدگاه بیشتر انسان را متمایل به پدیده­های مصنوع دیده و  نهایتا به تسلط محصول مصنوع انسان بر بستر طبیعی منجر می­گردد (38)(39) (شکل 2).

ارتباط معماری و طبیعت با رویکرد همزیستی با طبیعت: پذیرش طبیعت در قالب بخشنده­ای سخاوتمند در جهت جلوگیری از بروز تخریب در اکوسیستم­ها به شکل­گیری رویکردهای پایداری انجامید. در واقع این دیدگاه در مقابل الگوهای سنتی همزیست با طبیعت نوعی دستاورد فنی زیست محیطی محسوب می­شد، که در تلاش بود از طریق انتخاب صحیح مواد و شیوه ساخت، در جهت کاهش تخریب محیط­زیست به بهینه سازی انرژی بپردازد  (40)(41).  فولر [21] در این رابطه معتقد است که مساله پایداری هدف معماری است. همان­طورکه تحقق هر پدیده طبیعی در یک هدف خاص تعریف شده­است. فولر با ایده خود تحت عنوان سرنشینان فضایی و طراحی خانه های موقت، بر این نکته تاکید دارد که زمین یک اکوسیستم بسته است و نباید سیستم دیگری در آن نفوذ کند، از آنجایی که  معماری نیز مسئولیت زندگی در جهان را دارد نباید به تغییر کامل آن بپردازد (42) (شکل 2).

ارتباط معماری و طبیعت با رویکردآموختن از طبیعت: طبیعت به عنوان راه و آموزگار انسان حاصل دیدگاه­های ارگانیکی است، که توجه به طبیعت را به عنوان مشقی برای اثر هنر خویش می­بینند. این دیدگاه با گرایشات رمانتیک مبتنی بر کمال طبیعت آغاز گشت و در نهایت در دیدگاه ارگانیک، ساختاری کمال یافته به خود گرفت. دیدگاه ارگانیک در دو سطح قیاسی و تفسیری به آموختن از طبیعت می­پردازد (35).  این نظریه در گام نخست، در دیدگاه­های سالیوان[22]، با اعتقاد به تبعیت فرم از عملکرد، به عنوان اساس ساختارهای طبیعی در تبعیت ظاهر بیرونی از اهداف داخلی پدیده، شکل گرفت. (36). رایت[23] با تکمیل این دیدگاه، نظریه سالیوان را به سطح یکی بودن شکل و عملکرد تغییر داد. در واقع  ارگانیک تفسیری از اصول طبیعت بود، که در سطحی بالاتر از تقلید با آموختن از طبیعت و تفسیر مجدد اصول طبیعی توسط ذهن انسان به ابداع اشکالی طبیعی­تر از طبیعت می­پرداخت،که بر پایه زمان، مکان و اهداف انسان شکل می­گرفت(43)(44) (شکل 2).    

ارتباط معماری و طبیعت با رویکرد الگوبرداری و تقلید از طبیعت: ویتروویس [24]معماری را تقلیدی از طبیعت می­دانست که بر سه اساس تقلید انتزاعی، نمادین و مستقیم در معماری ظهور می­یابد. او معتقد است که ایده نخستین سکونت­ها در زمین نیز محصول طبیعت می­باشد. تلفیق این دیدگاه با رویکردهای علمی به طبیعت، آغاز نگرشی جدید به معماری محسوب می­شد، که با واژگانی همچون عدم قطعیت، تغییر و نظم در بی­نظمی همراه بود. این نظریه­ها به مثابه پلی میان دنیای ساده نیوتنی و پیچیدگی­های نگرش فیزیک کوانتم، برخلاف تضاد به تعامل و همبستگی نظم و بی­نظمی می­پرداخت. زین پس طبیعت نه به عنوان سامانه­ای قابل فهم بلکه به­شکل سازواره­ای متنوع با رفتارهای غیر تناوبی بود، که از طریق محاسبات پیچیده ریاضی، توسط ابزارهای دیجیتالی ادراک می­شد. جنکس[25] معتقد است، که یک سیستم متعادل همواره در رابطه بین آشفتگی و نظم عمل می­کند و توجه بر سیستم­های آشوب در طراحی، خلاقیت بیشتری را رقم خواهد زد(45). این تعاریف جدید از نظم طبیعت، نسبت طبیعت و معماری را نیز تغییر داد و فرصت­های جدیدی را در ابراز ایده­های متنوع در معماری ایجاد نمود. آیزنمن[26] ابتدا این دیدگاه را در قالب هندسه فراکتال، جنکس در نظریه آشوب و گرگ لین[27] آن­را در قالب فولدها در معماری وارد کرد. بدین­ترتیب در راستای دستیابی به فرم­هایی متنوع و نو، تفسیر طبیعت جای خود را به الگوبرداری و تقلید از پیچیدگی­های طبیعت در سه سطح فرم، رفتارو اکوسیستم داد(46).  خطوط معماری با الگوبرداری از فرم­های طبیعی از خطوط مستقیم و شکسته به خطوط صاف و پیوسته و از توده­های انفجاری و پراکنده به توده­­های یکپارچه و سیال تغییر شخصیت داد. پیچیدگی، پویایی، انسجام، پارامتریک بودن، الگوبرداری از طبیعت، تقلیداز طبیعت، تعادل، ظرافت، طراحی بیولوژیکی و پایداری از ویژگی­های متداولی است، که معماری در این دوره درآن قالب­ها شکل گرفته­است(43) (شکل 2).

ارتباط معماری و طبیعت با رویکرد ادغام با طبیعت (بصری و فضایی): اساس شکل­گیری این دیدگاه را می­توان در عدم توجه دیدگاه­های پایداری و علمی به نیازهای انسان در رابطه با وجوه کیفی طبیعت کنکاش کرد. وقوع انقلاب صنعتی و تغییر در رابطه انسان با طبیعت در نتیجه خودمختاری انسان،  نقطه عطفی است که نظریه­پردازان آن­را  آنتروپسین[28] می نامند، که بنابر نظریات  داویسن[29] و کاستری[30] نوعی جدایی فرهنگی انسان و طبیعت محسوب می­شود(42). بطوریکه انسان با گرایش به دیدگاه­های پایداری در جهت جبران خسارات وارده بر طبیعت و کاهش اعمال انسان­ها برآن قدم برمی­دارد. در این دیدگاه طبیعت به پدیده­ای مستقل و مجزا از انسان مبدل می­گردد که بایستی از لحاظ کمی ذخیره گردد، که به نوعی غفلت از نیاز انسان به طبیعت بکر در سطح کیفی منجر می­شود(47).  ویلسون[31] با بسط نظریه بیوفیلیک معتقد است که  انسان نیاز ذاتی به تمرکز بر زندگی و فرایندهای زنده را دارد و در ارتباط با محیط طبیعی تکامل می­یابد(48) . بیتلی[32] نیز در تایید نیاز بیولوژیک انسان به طبیعت معتقد است،که انسان به مقدار معینی از طبیعت احتیاج دارد که با فضای زیست او ادغام گشته­باشد(49). این دیدگاه که بر توانایی­های معماری در ارتباط با طبیعت تمرکز دارد و سعی دارد از طریق استقرار تمامیت طبیعت در فضای معماری بستر رشد همزمان گیاه، حیوان و انسان را فراهم سازد و حضور طبیعت را در معماری در ابعاد ذهنی و عینی ارتقاء بخشد(50) (شکل 2).

ارتباط معماری و طبیعت با رویکردتکمیل طبیعت: این دیدگاه به عنوان رویکردی غالب، بیشتر در معماری­های سنتی و بومی به چشم می­آید که در تلاش است ساختاری مشابه ولی نمادین از طبیعت در معماری ایجاد نماید و بگونه­ای آفریده خویش را از پیش فرض آن جدا سازد و به تکمیل بستر بپردازد. بدین­ترتیب نه تنها به تعامل با طبیعت تاکید دارد بلکه در یک عمل آگاهانه به توانمندسازی آن نیز می­پردازد و کیفیت وجودی محیط و انسان را آشکار می­سازد. در این دیدگاه معماری با گزینش شیوه­ها و روش­هایی خاص در زمان و مکان مشخص، در تعامل با سرزمین، تاریخ و توانمندی­های محیطی به ایجاد سازمان فضایی جدید در جهت نیازهای انسان منتهی می­شود و بستری تکاملی برای اهداف مادی و  معنوی انسان شکل می­دهد (51) (شکل 2).

نهایتا رویکردهای طبیعت در معماری را می­توان بر اساس شکل شماره(2) تبیین کرد.

 

 

شکل 1- رویکردهای طبیعت در معماری .(منبع:نگارنده)

Figure 2- Approaches of nature in architecture. (Source: Author)

 

 

  1. یافته­های تحقیق: پیشنهاد چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری مبتنی بر تفکر سیستمی

مرور تاریخی داده­ها در خصوص رویکردهای طبیعت در معماری چند دسته­بندی کلی شامل رویکردهای مسلط بر طبیعت، همزیستی با طبیعت، الگوبرداری و تقلید از طبیعت، آموختن از طبیعت، ادغام بصری و فضایی با طبیعت و نهایتا تکمیل طبیعت را برجسته می­سازد. از طرفی نگرش سیستمی به رابطه طبیعت - معماری آشکار ساخت که تبیین چارچوبی برای رویکردهای طبیعت در معماری در بطن میکروسیستم انسان – طبیعت – معماری در محیط نظام هستی، معنا می­یابد و نمی­توان بدون تبیین ملزومات دوگانه انسان – معماری و انسان – طبیعت به فهم

 

 

جامعی از رابطه طبیعت – معماری دست یافت. با تامل در داده­های حاصله از دوگانه­های مذکور روشن شد که هر کدام از این دوگانه­ها حاوی پیام­هایی هستند که هر یک به نوعی، وجوه مختلف دو گانه طبیعت – معماری را پوشش می­دهند. این پیام­ها بر اساس تعیین اهداف، ابزار و روش به جهت­دهی رویکردهای طبیعت در معماری می­پردازند.

 این مساله در رابطه انسان –  معماری  بر تعیین ملزومات سکونت تمرکز دارد. بطورکلی معماری را می­توان ظرف زندگی انسان نامید که متاثر از سه عنصر باورها، طبیعت و زمان، بستر سکونت در جهان را برای انسان فراهم می­سازد. لذا تمامی رویکردهای اتخاذ گشته در معماری بایستی در گرو شکل­گیری ملزومات سکونت برای انسان، بسط یابند.

تاکید برجایگاه محوری انسان و باورهایش در ارتباط با معماری، لزوم پرداختن به دوگانه انسان – طبیعت را آشکار ساخته، که بر وجه معرفتی رابطه طبیعت- معماری تاکید دارد. در حیطه باورها مشخص شد که برقراری رابطه ذاتی و اصیل با طبیعت، از طریق دیدگاه­های زیست­بوم­محور میسر گشته­است. اما بر اساس ضرورت­های مطرح شده آنچه در این رابطه بایستی شفاف­تر شود، نحوه عمل واسطه­های فنی در بهره­برداری از طبیعت در ایجاد مصنوع فنی است. بی­شک پرداختن به این مساله درفرایند ایجاد معماری به عنوان مصنوع فنی-انسانی، از بستر طبیعی، بواسطه ابزار فناوری، امری ضروری است، تا از این منظر بتوان تصویر شفاف­تری از میزان اختیارات انسان و تاثیرات فناوری در کاربرد رویکردهای طبیعت در معماری ارائه داد. برای شفاف­سازی این مساله از  نظریه  شبکه کنش­گران بهره­گرفته­شده­است. همان­طور که مطرح شد در این فرایند، فناوری با تاثیر بر چهار وجه هدف، کنش، تجربه و نقش انسان،  اعمال انسانی را تغییر، تبدیل یا تعدیل می­نماید. از این­رو در خصوص رویکردهای طبیعت در معماری نیز بررسی این چهار وجه از وساطت فناوری، در عمل انسانی می­تواند در تبیین چارچوبی کل­نگر کارساز باشد.

همان­طور که مطرح شد، در روش زندگی انسان معاصر بهره­گیری از فناوری بخشی از ماهیت انسان گشته­است. از این­رو انسان معاصر بر این باور است که می­تواند، به کمک فناوری بر تمامی مشکلات خویش فائق گردد. این نگرش درقبال فناوری در معماری، گاه انسان را با رویکرد مسلط بر طبیعت، بی نیاز از طبیعت دانسته و بر آن تسلط یافته و گاه با هدف حفظ طبیعت در رویکرد همزیستی با طبیعت با استقرار الگوهای زندگی بر فضای مصنوع ، وجه کیفی طبیعت ­را از متن زندگی انسان کم­رنگ ساخته و  به نتیجه­ای عکس هدف مبدل گشته­است. از طرفی با ورود فناوری­های نوین به عرصه ساخت و طراحی معماری، الگوبرداری و تقلید از طبیعت جایگاه گسترده­ای را  به خود گرفته­است. این مساله نیز با تشدید نقش فناوری در عمل انسانی برای ایجاد فرم­های پیچیده طبیعی، گاه به تغییر هدف در جهت غفلت از کیفیات فضایی و وجوه انسانی فضا مبدل گشته­است. این مساله ضرورت بهره­گیری از رویکردهایی که نقش انسان و طبیعت در آنها قوی­تر باشد را آشکار می­سازد. بر این اساس رویکرد ادغام بصری و فضایی با طبیعت با پررنگ­سازی نقش طبیعت در یک چرخه کامل گیاه و حیوان همچون معماری­های بومی، باعث ارتقاء وجوه طبیعی در معماری می­گردد. در گامی فراتر قوت­بخشیدن به نقش انسان به کمک رویکرد آموختن از طبیعت به جای تقلید از آن، به تفسیر طبیعت در گرو ملاحظات انسانی منجر می­شود و فضایی انسان­وار­ را رقم می­زند. نهاتیا موفقیت سیستم در دایره معرفت انسانی از طریق دیدگاه تکمیل طبیعت با تکیه توامان بر نیازهای انسان، طبیعت و با هدف نهایی ارتقا طبیعت و شکل­گیری بستر تکاملی انسان تحقق می­یابد.

بر این اساس می­توان بهره­گیری بهینه از رویکردهای طبیعت در معماری را این­گونه تبیین کرد که در جهت شکل­گیری اهداف سکونتی از مجرای معماری که عملی انسانی – فنی است، بایستی تمامی رویکردها درجهت تکمیل یکدیگر در یک سیستم ترکیب شوند. بدین­ترتیب انسان بایستی به­روش همزیستی با طبیعت، به تعامل با محیط، معماری را شکل دهد. این مرحله اهداف معرفتی خویش را از دیدگاه­های زیست­بوم­محور دریافت می­کند. بدین­ترتیب اهداف پایداری را جایگزین سلطه بر طبیعت می­سازد.

 لیکن شکل­گیری کالبد معماری بدون کسب مباحثی همچون معانی معرفتی، اجتماعی، فرهنگی و زیبایی­شناختی در محیط زیست انسان­ها امکان­پذیر نمی­باشد. در این راستا انسان با الگوبرداری از طبیعت در قالب آموختن از آن و ادغام فضایی و بصری با طبیعت، فضایی با کیفیات طبیعی و انسان­وار را رقم می­زند که در ساختار معرفتی تکمیل طبیعت با توجه همزمان به نیازهای انسان در کنار تعامل با طبیعت می­تواند میکروسیستم انسان – طبیعت – معماری را درجهت شکل­گیری کامل واژه سکونت در نظام هستی سوق دهد و به رشد مداوم انسان و جهان بینجامد و نهایتا چارچوبی جامع از حضور طبیعت در معماری را رقم زند. بنابراین ساختاری کل­نگر در خصوص حضور طبیعت در معماری می­تواند بر اساس شکل شماره (3) تبیین گردد. بدین معنا که تامل بر رویکردهای طبیعت در معماری بر اساس نتایج حاصله، شکل­گیری چارچوبی جامع در این خصوص را، در قبال ترکیب آنها در یک سیستم می­داند، که حضور هر کدام در فضای معماری از طریق یکی از سه پدیده انسان – طبیعت و فناوری میسر گشته­است.

 

 

شکل3- نتایج پژوهش در خصوص چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری(منبع: نگارنده).

Figure 3- Research results regarding a framework for the presence of nature in architecture (source: author).

 

 

  1. نتیجه تحقیق

نتایج پژوهش حاکی از آن است که تبیین چارچوبی برای حضور طبیعت در معماری در بطن میکروسیستم انسان – طبیعت – معماری معنا می­یابد. این مساله ملزومات سکونتی خود را از رابطه انسان – معماری، اهداف معرفتی خود را از رابطه انسان- طبیعت و روش­های ارتباط با طبیعت را از رابطه طبیعت- معماری دریافت می­کند. از طرفی آشکار گشت که فرایند شکل­گیری معماری در

 

 

بستر طبیعت امری انسانی- فنی- طبیعی است که حضور جامعی از رویکردهای طبیعت در معماری را در ساختاری ترکیبی - تکمیلی و در قبال تاثیر هر سه عنصر انسان، فناوری و طبیعت میسر می­داند، که در طی مراتبی موازی به شکل­گیری معماری مبتنی بر طبیعت منجر می­گردد. بطوریکه ابتدا به کمک رویکرد همزیستی با طبیعت، با معرفتی زیست­بوم­محور، بواسطه فناوری، کالبد اولیه معماری شکل می­گیرد. این عمل، انسان و معماری را در وضعیتی هماهنگ با اکوسیستم طبیعی قرار می­دهد. و معماری را از بطن طبیعت شکل­ می­دهد. سپس در مرتبه­ای دیگر رویکرد الگوبرداری و تقلید از طبیعت در قالب آموختن و تفسیر آن،  به تلفیق فرم­، ساختار و قوانین طبیعی در معماری  می­پردازد و با تاکید بر نگاه تفسیری بر طبیعت و ارجعیت  نقش انسان در کنار فناوری، کیفیات طبیعی را در گرو ملاحضات انسانی در فضای معماری  تسری می­دهد. در مرتبه­ای دیگر نیز  رویکرد ادغام فضایی و بصری با طبیعت، با تقویت نقش طبیعت در فضا در کنار عوامل انسانی و فنی، وجوه طبیعی و زنده فضا را ارتقاء می­بخشد. نهاتیا موفقیت سیستم در دایره معرفت انسانی به کمک رویکرد تکمیل طبیعت، با توجه همزمان به نیازهای انسانی و طبیعت  در جهت شکل­گیری فضایی انسان­وار، به تحقق امر سکونت در جهان می­انجامد و رشد مداوم انسان و محیط را نتیجه می­دهد.

در نهایت می­توان بیان داشت، که بهره­گیری از تفکر سیستمی می­تواند گامی هرچند کوچک در جهت هموارسازی حل مباحث چندگانه و پیچیده­ای در معماری عصر حاضر باشد، که نیازمند کنکاش در قالبی منسجم هستند، که این مساله خود می­تواند آغازی برای ارجاع به شیوه­­های نوین در قالب رویکردهایی جامع  و کاربردی­تر در حوزه مطالعات نظری و عملی آتی در معماری باشد. 

  

  1. منابع
  • Adeli, s. (2013). Nature and Architecture in Islamic Ontology,A survey on traditional houses of central plateau of Iran with emphasis on four houses in Yazd, Naeen and Kashan. Journal of Motaleate-e Tatbighi-e Honar,3(5):103. [In Persian]
  • Alexander,C.(2011). The Timeless Way of Building. Shahid Beheshti University Publication:Tehran. [In Persian]
  • Ansari Fard, S. (2015). Systemic Attitude and the Concept of Entropy in Economics. Journal of Iranian Economic Issues, 1(2), 17-34. [In Persian]
  • Ashrafi, N. (2018). Explaining The Epistemological Foundations of Architecture and Urban Planning with System Approach. Hoviatshahr, 12(1), 89-98. [In Persian]
  • Azar,A., Tabatabaiyan ,H,A.(2021). Technology transfer requires a comprehensive approach. Management Research in Iran, 5(2), 61-84. [In Persian]
  • Bani masud, A. (2013). Western architecture, roots and concepts. Honar-e Memari Publication:Tehran. [In Persian]
  • Boyacioglu, C., Gokmen, G.P., Ayiran, N. 2017. Anthropocene idea in modern avant-garde architecture: A retrospective discussion on Wright and Fuller. A|Z ITU Journal of the Faculty of Architecture 14(2):105-117.
  • Brandell, J.R. 2014. Essentials of Clinical Social Work. New York: SAGE Publication.
  • Carayannis, E.G., Campbell, D. F. J., Rehman, S. S. 2016. mode 3 knowledge production: systems and systems theory, clusters and networks. Journal of Innovation and Entrepreneurship5(17):
  • Cruz ,C. A. 2012.Wright's Organic Architecture:  From Form Follow Function to Form and Function are One. W|C|B 17(32): 38-44.
  • Daeipour, Z. (2014). The relationship between the presence of nature and the increase in the sense of belonging in the Iranian traditional houses. The Monthly Scientific Journal of Bagh-e Nazar11(30), 49-58. [In Persian]
  • Daneshjoo, K., Mirhosseini, S., & Mahdavinejad, M. (2015). An Introduction to the Naturalism in Examples of Contemporary Iranian Architecture. Hoviatshahr, 9(23), 83-90. [In Persian]
  • Düchs,M., Illies,C. 2018. The Need for a Philosophical Anthropology of Architecture. Architecture Philosophy 3(2):94-105.
  • Dunlap, R.E., VanLiere, K.D., Mertig, A.G., Jones, R.E. 2000. Measuring Endorsement of the New Ecological Paradigm: A Revised NEP Scale. Journal of Social Issues 56(3):425–442.
  • Elmoghazy,E., Abd,Z,A. 2014. Neo-Organic Architecture: The latest trend in Architecture. Theory of Architecture Conference.At Istanbul: Turkey.
  • Falahat, M. S., & Shahidi, S. (2010). Nature and Its Role in Architectural Design. Honar-Ha-Ye-Ziba: Memary Va Shahrsazi2(42), 37-46. [In Persian]
  • Feenberg, A. Philosophy of Technology after the Empirical Turn. Springer.
  • Giblett, R.J. (2011). People and Place of Nature and Culture. Intellect Books.
  • Gil, M.Z. (2013). Wild City: MVRDV ‐ Weaving Nature and the Architectural design,83(3), 48-55.
  • Haeri, Mohammad Reza. 1988. House in culture nature of Iran. Tehran: Center for Research and Development. [In Persian]
  • Herzfeld, M., Lenhart, M.D. 1982. Semiotics 1980. Berlin: Springer.
  • Hill, G.2008. Architectural Theory Review, Heidegger for Architects. Architectural Theory Review13:115-118.
  • Hofkirchner,w.(2019).social relation : building on Ludwig von Bertalanffy, Systems Research and Behavioral Science.36(3):1-13.
  • Hojat, E (2013), Architecture teacher. How our architecture has emerged and how it educates us? Sooremag,69-68 :40-46. [In Persian]
  • Holst, J. 2014. Rethinking Dwelling and Building. On Martin Heidegger’s conception of Being as Dwelling and Jørn Utzon’s Architecture of Well-being, Zarch 2: 52-61.
  • Ismail.A,S., Rasdi.M,T,M. 2006. Frank Lloyd Wright’s ideology towards the formation of national architectural identity in Malaysia. Jurnal Alam Bina15(1):35-52.
  • Jones O. 2009. ‘Dwelling’. International Encyclopedia of Human Geography 3: 266-272.
  • Kellert, R., Heerwagen. J., Martin, M. 2013 . Biophilic Design: The Theory, Science and Practice of Bringing Buildings to Life. New Jersey:Wiley.
  • Koc, Ç., Sonmez, M. 2017. The Architect of Today on The Edge of Chaos; An Approach Through Chaos Theory. Journal of Science 5(1):1-7.
  • Kordova, S., Frank, M. 2018. Systems Thinking as an Engineering Language. American Journal of Systems Science 6(1): 16-28.
  • Krčmářová.J. 2009. E.O. Wilson's concept of biophilia and the environmental movement in the USA. Klaudyán: Internet Journal of Historical Geography and Environmental History 6(1-2):4-17.
  • Larsen,I., Hohl ,M. 2015. Places as Language and Text: Christian Norberg-Schulz and Paul Ricoeur inspiring a framework for ethnographic Health research. Nordisk sygeplejeforskning 5:121-132.
  • Mcdonald, G.W., Patterson, M.G. 2007. Bridging the divide in urban sustainability: from human exemptionalism to the new ecological paradigm. Urban Ecosystems10:169–192.
  • Monat, J. P. 2018. Explaining Natural Patterns Using Systems Thinking. American Journal of Systems Science 6(1): 1-15.
  • Monat, J. P., Gannon, T. F. 2015. what is Systems Thinking? A Review of Selected Literature Plus Recommendations. American Journal of Systems Science4(1):11-26.
  • Monat, J. p., Gannon, T.F. 2018. Applying Systems Thinking to Engineering and Design, Systems 6(34): 1-24.
  • Motloch,J,L.(2000). Introduction to landscape design, gardens and green spaces Organization:Tehran. [In Persian]
  • Mourshed, M., Kelliher, D.,  Keane, M. 2005. Green architecture: The need for climate analysis and thermal simulation during early stages of design. Global Built Environment Review 5(2):12-2.
  • Nes, A.V. 2008. The Heaven, the Earth and the Optic Array: Norberg-Schulz’s Place Phenomenology and its Degree of Operation ability. Delft Architecture Theory Journal 2(2):113-134.
  • Noghrekar, A, H. (2017). Human, Nature, Architecture. Payam Noor University: Tehran. [In Persian]
  • Ragheb, A., El-Shimy, H., Ragheb, G. 2016. green architecture: a concept of sustainability. Procedia - Social and Behavioral Sciences 216:778-787.
  • Reyna, C., Bressán, E., Mola, D., Belaus, A. 2018. Validating the Structure of the New Ecological Paradigm Scale among Argentine Citizens through Different Approaches. Pensamiento Psicológico 16(10):107-118.
  • Rincic, I., Muzur, A. 2015. In search of (lost) connection: organic architecture and bioethics The case of Frank Lloyd Wright (1867–1959). JAHR European Journal of Bioethics 6(2):1- 12.
  • sharifzadeh, R., & MoghadamHeidari, G. (2015). Leaving the Dichotomy of Autonomous Technology and Technology as an Intermediary Based on Latour’s Point of View. Philosophy of Science, 5(9), 29-51. [In Persian]
  • Söderlund, J. Newman, P. 2015. Biophilic architecture: a review of the rationale and outcomes, AIMS Environmental Science 2(4):950-969.
  • Taghavi, M. (2013). Two alternative ideas for technology. Methodology of Social Sciences and Humanities, 18(73), 53-84. [In Persian]
  • Terzoglou, N.I. 2018. Architecture as Meaningful Language: Space, Place and Narrativity. Linguistics and Literature Studies 6(3):120-132.
  • Waelbers, K., Dorstewitz, P. 2013. Ethic in Actor Networks, or: What Latour Could Learn from Darwin and Denwey. Science and Engineering Ethics 20: 23-40.
  • Yedekci, A.G. 2014. Biomimetic architecture a new interdisciplinary approach to architecture. Alam cipota 6(1):29-36.
  • Zamaniha, H. (2012). A Comparative Study on the existential relationship between man and world from Heidegger and Mulla Sadra’s Viewpoint. Religious Anthroplogy9(27), 81-103. [In Persian]

 

 

 

 

 

 

[1]- دانشیار دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر اسلامی تبریز.*(مسوول مکاتبات)

 

[2]- دانشجوی  دکتری معماری اسلامی. دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه هنر اسلامی تبریز.

 

[3]- Associate Professor of Architecture, Faculty of Architecture and Urbanism, Tabriz Islamic Art University, Tabriz, Iran, *(Corresponding author)

[4]- PhD in Islamic Architecture, Faculty of Architecture and Urbanism, Tabriz Islamic Art University, Tabriz, Iran

[5]- John Sterman

[6]- Ludwig von Bertalanffy

[7]- Stefan Kuhlmann

[8]-  Scott Camazine

[9]- Martin Heidegger

[10]- Tim Ingold

[11]- Adam Sharr

[12]- Schulz

[13]- Umberto Eco

[14]- Charles Correa

[15]- Roland Barthes

[16]- Christopher Alexander

[17]- Jorn utzon

[18]- Marcus Tullius Cicero

[19]- Bruno Latour

[20]- Joseph Pitt

[21]- Richard Buckminster Fuller

[22]- Louis Sullivan

[23]- Frank Lloyd Wright

[24]- Vitruvius

[25]- Charles Jencks

[26]- Peter Eisenman

[27]- Greg Lynn

[28]- Anthropocene

[29]- Aidan Davison

[30]- Noel Castree

[31]- Edward wilson

[32]- Timothy Beatley

  • Adeli, s. (2013). Nature and Architecture in Islamic Ontology,A survey on traditional houses of central plateau of Iran with emphasis on four houses in Yazd, Naeen and Kashan. Journal of Motaleate-e Tatbighi-e Honar,3(5):103. [In Persian]
  • Alexander,C.(2011). The Timeless Way of Building. Shahid Beheshti University Publication:Tehran. [In Persian]
  • Ansari Fard, S. (2015). Systemic Attitude and the Concept of Entropy in Economics. Journal of Iranian Economic Issues, 1(2), 17-34. [In Persian]
  • Ashrafi, N. (2018). Explaining The Epistemological Foundations of Architecture and Urban Planning with System Approach. Hoviatshahr, 12(1), 89-98. [In Persian]
  • Azar,A., Tabatabaiyan ,H,A.(2021). Technology transfer requires a comprehensive approach. Management Research in Iran, 5(2), 61-84. [In Persian]
  • Bani masud, A. (2013). Western architecture, roots and concepts. Honar-e Memari Publication:Tehran. [In Persian]
  • Boyacioglu, C., Gokmen, G.P., Ayiran, N. 2017. Anthropocene idea in modern avant-garde architecture: A retrospective discussion on Wright and Fuller. A|Z ITU Journal of the Faculty of Architecture 14(2):105-117.
  • Brandell, J.R. 2014. Essentials of Clinical Social Work. New York: SAGE Publication.
  • Carayannis, E.G., Campbell, D. F. J., Rehman, S. S. 2016. mode 3 knowledge production: systems and systems theory, clusters and networks. Journal of Innovation and Entrepreneurship5(17):
  • Cruz ,C. A. 2012.Wright's Organic Architecture:  From Form Follow Function to Form and Function are One. W|C|B 17(32): 38-44.
  • Daeipour, Z. (2014). The relationship between the presence of nature and the increase in the sense of belonging in the Iranian traditional houses. The Monthly Scientific Journal of Bagh-e Nazar11(30), 49-58. [In Persian]
  • Daneshjoo, K., Mirhosseini, S., & Mahdavinejad, M. (2015). An Introduction to the Naturalism in Examples of Contemporary Iranian Architecture. Hoviatshahr, 9(23), 83-90. [In Persian]
  • Düchs,M., Illies,C. 2018. The Need for a Philosophical Anthropology of Architecture. Architecture Philosophy 3(2):94-105.
  • Dunlap, R.E., VanLiere, K.D., Mertig, A.G., Jones, R.E. 2000. Measuring Endorsement of the New Ecological Paradigm: A Revised NEP Scale. Journal of Social Issues 56(3):425–442.
  • Elmoghazy,E., Abd,Z,A. 2014. Neo-Organic Architecture: The latest trend in Architecture. Theory of Architecture Conference.At Istanbul: Turkey.
  • Falahat, M. S., & Shahidi, S. (2010). Nature and Its Role in Architectural Design. Honar-Ha-Ye-Ziba: Memary Va Shahrsazi2(42), 37-46. [In Persian]
  • Feenberg, A. Philosophy of Technology after the Empirical Turn. Springer.
  • Giblett, R.J. (2011). People and Place of Nature and Culture. Intellect Books.
  • Gil, M.Z. (2013). Wild City: MVRDV ‐ Weaving Nature and the Architectural design,83(3), 48-55.
  • Haeri, Mohammad Reza. 1988. House in culture nature of Iran. Tehran: Center for Research and Development. [In Persian]
  • Herzfeld, M., Lenhart, M.D. 1982. Semiotics 1980. Berlin: Springer.
  • Hill, G.2008. Architectural Theory Review, Heidegger for Architects. Architectural Theory Review13:115-118.
  • Hofkirchner,w.(2019).social relation : building on Ludwig von Bertalanffy, Systems Research and Behavioral Science.36(3):1-13.
  • Hojat, E (2013), Architecture teacher. How our architecture has emerged and how it educates us? Sooremag,69-68 :40-46. [In Persian]
  • Holst, J. 2014. Rethinking Dwelling and Building. On Martin Heidegger’s conception of Being as Dwelling and Jørn Utzon’s Architecture of Well-being, Zarch 2: 52-61.
  • Ismail.A,S., Rasdi.M,T,M. 2006. Frank Lloyd Wright’s ideology towards the formation of national architectural identity in Malaysia. Jurnal Alam Bina15(1):35-52.
  • Jones O. 2009. ‘Dwelling’. International Encyclopedia of Human Geography 3: 266-272.
  • Kellert, R., Heerwagen. J., Martin, M. 2013 . Biophilic Design: The Theory, Science and Practice of Bringing Buildings to Life. New Jersey:Wiley.
  • Koc, Ç., Sonmez, M. 2017. The Architect of Today on The Edge of Chaos; An Approach Through Chaos Theory. Journal of Science 5(1):1-7.
  • Kordova, S., Frank, M. 2018. Systems Thinking as an Engineering Language. American Journal of Systems Science 6(1): 16-28.
  • Krčmářová.J. 2009. E.O. Wilson's concept of biophilia and the environmental movement in the USA. Klaudyán: Internet Journal of Historical Geography and Environmental History 6(1-2):4-17.
  • Larsen,I., Hohl ,M. 2015. Places as Language and Text: Christian Norberg-Schulz and Paul Ricoeur inspiring a framework for ethnographic Health research. Nordisk sygeplejeforskning 5:121-132.
  • Mcdonald, G.W., Patterson, M.G. 2007. Bridging the divide in urban sustainability: from human exemptionalism to the new ecological paradigm. Urban Ecosystems10:169–192.
  • Monat, J. P. 2018. Explaining Natural Patterns Using Systems Thinking. American Journal of Systems Science 6(1): 1-15.
  • Monat, J. P., Gannon, T. F. 2015. what is Systems Thinking? A Review of Selected Literature Plus Recommendations. American Journal of Systems Science4(1):11-26.
  • Monat, J. p., Gannon, T.F. 2018. Applying Systems Thinking to Engineering and Design, Systems 6(34): 1-24.
  • Motloch,J,L.(2000). Introduction to landscape design, gardens and green spaces Organization:Tehran. [In Persian]
  • Mourshed, M., Kelliher, D.,  Keane, M. 2005. Green architecture: The need for climate analysis and thermal simulation during early stages of design. Global Built Environment Review 5(2):12-2.
  • Nes, A.V. 2008. The Heaven, the Earth and the Optic Array: Norberg-Schulz’s Place Phenomenology and its Degree of Operation ability. Delft Architecture Theory Journal 2(2):113-134.
  • Noghrekar, A, H. (2017). Human, Nature, Architecture. Payam Noor University: Tehran. [In Persian]
  • Ragheb, A., El-Shimy, H., Ragheb, G. 2016. green architecture: a concept of sustainability. Procedia - Social and Behavioral Sciences 216:778-787.
  • Reyna, C., Bressán, E., Mola, D., Belaus, A. 2018. Validating the Structure of the New Ecological Paradigm Scale among Argentine Citizens through Different Approaches. Pensamiento Psicológico 16(10):107-118.
  • Rincic, I., Muzur, A. 2015. In search of (lost) connection: organic architecture and bioethics The case of Frank Lloyd Wright (1867–1959). JAHR European Journal of Bioethics 6(2):1- 12.
  • sharifzadeh, R., & MoghadamHeidari, G. (2015). Leaving the Dichotomy of Autonomous Technology and Technology as an Intermediary Based on Latour’s Point of View. Philosophy of Science, 5(9), 29-51. [In Persian]
  • Söderlund, J. Newman, P. 2015. Biophilic architecture: a review of the rationale and outcomes, AIMS Environmental Science 2(4):950-969.
  • Taghavi, M. (2013). Two alternative ideas for technology. Methodology of Social Sciences and Humanities, 18(73), 53-84. [In Persian]
  • Terzoglou, N.I. 2018. Architecture as Meaningful Language: Space, Place and Narrativity. Linguistics and Literature Studies 6(3):120-132.
  • Waelbers, K., Dorstewitz, P. 2013. Ethic in Actor Networks, or: What Latour Could Learn from Darwin and Denwey. Science and Engineering Ethics 20: 23-40.
  • Yedekci, A.G. 2014. Biomimetic architecture a new interdisciplinary approach to architecture. Alam cipota 6(1):29-36.
  • Zamaniha, H. (2012). A Comparative Study on the existential relationship between man and world from Heidegger and Mulla Sadra’s Viewpoint. Religious Anthroplogy9(27), 81-103. [In Persian]