بازشناسی و تحلیل مدل‌های نظری روانشناسی محیطی با تأکید بر نقش تجربه انسان در ادراک زیبایی‌شناسی محیط زیست

نوع مقاله : یادداشت پژوهشی

نویسنده

دکتری معماری. دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران

چکیده

زمینه و هدف: محیط فیزیکی سبب می‌شود تا انسان واکنش‌های پیچیده‌ای در قالب احساس، برخورد، ارزش، علاقه و تمایل نشان دهد. همین واکنش‌ها به طرز خاصی فرآیندهای شناختی و ادراکی انسان نسبت به محیط را در قالب ارزش‌های زیبایی‌شناسی شکل می‌دهند. مفهوم زیبایی‌شناسی محیطی، مفهومی پیچیده است و این اصطلاح در انواع مطالعات نظری و تجربی، به صورت گسترده‌ای مطرح شده‌اند؛ اما چگونگی تأثیرگذاری محرکهای محیطی بر تجربه خوشآیندی انسان از محیط، همچنان به عنوان موضوعی مبهم به نظر می‌رسد. لذا با توجه به سطوح مختلف ادراک تجربی فضا و احساس مطلوبیت حاصل از آن، تحلیل دقیق نگرش‌های مختلف روانشناسی محیطی از این منظر به عنوان یک ضرورت احساس می‌شود، تا در جهت بازخوانی و همگرایی بیشتر مؤلفه‌های این حوزه نظری در جهت ارتقاء کیفیت محیط زیست به آن پرداخته شود. بر این مبنا این سؤالات مطرح می‌شوند که در مدل‌های نظری روانشناسی محیطی چه ویژگی‌هایی موجب شکل‌گیری ادراک زیبایی‌شناسی محیط از طریق تجربه می‌گردند؟ و چه مؤلفه‌هایی، عناصر اصلی تجربه زیبایی محیط را تشکیل می‌دهند؟

روش بررسی: پژوهش حاضر با رویکرد کیفی و به صورت توصیفی-تحلیلی به واکاوی مدل‌های اصلی این حوزه در جهت بازشناسی رویکردهای کلیدی مرتبط با مفهوم تجربه در زیبایی‌شناسی پرداخته است، تا سازوکارهای زیربنایی آن‌ها را شناسایی کند.

بحث و نتایج: می‌توان سه مؤلفه اصلی را به عنوان ابعاد ساختاری ادراک زیبایی‌شناسی از طریق تجربه محیط معرفی کرد:1- آگاهی کنشی پیوسته از طریق تعامل و توجه محیطی؛ 2- آگاهی حسی-حرکتی بواسطه انگیختگی و هیجان و 3- آگاهی کالبدی فعال از طریق مشارکت و رفتار محیطی.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


یادداشت پژوهشی

 

 

 

 

 

 

فصلنامه انسان و محیط زیست، شماره 60، بهار 1401 صص 199-214

بازشناسی و تحلیل مدل­های نظری روانشناسی محیطی با تأکید بر نقش تجربه انسان در ادراک زیبایی­شناسی محیط زیست

 

سمیه موسویان*[1]

m.moosaviyan@gmail.com

تاریخ دریافت: 24/08/99                                                                                                           تاریخ پذیرش: 27/11/99

چکیده

زمینه و هدف: محیط فیزیکی سبب می‌شود تا انسان واکنش‌های پیچیده‌ای در قالب احساس، برخورد، ارزش، علاقه و تمایل نشان دهد. همین واکنش‌ها به طرز خاصی فرآیندهای شناختی و ادراکی انسان نسبت به محیط را در قالب ارزش‌های زیبایی‌شناسی همچون احساس دلپذیری محیطی شکل می‌دهند. مفهوم زیبایی­شناسی محیطی، مفهومی پیچیده است و این اصطلاح در انواع مطالعات نظری و تجربی، به صورت گسترده­ای مطرح شده­اند؛ اما با این­ حال، چگونگی تأثیرگذاری ویژگی­ها و محرک­های محیطی بر تجربه خوشآیندی انسان از محیط، همچنان به عنوان موضوعی مبهم به نظر می­رسد. لذا با توجه به سطوح مختلف ادراک تجربی فضا و احساس مطلوبیت حاصل از آن، تحلیل دقیق نگرش­های مختلف روانشناسی محیطی از این منظر به عنوان یک ضرورت احساس می­شود، تا در جهت بازخوانی و همگرایی بیشتر مؤلفه­های این حوزه نظری در جهت ارتقاء کیفیت محیط زیست به آن پرداخته شود. بر این مبنا این سؤالات مطرح می­شوند که در مدل­های نظری روانشناسی محیطی چه ویژگی­هایی موجب شکل­گیری ادراک زیبایی­شناسی محیط از طریق تجربه می­گردند؟ و چه مؤلفه­هایی، عناصر اصلی تجربه زیبایی محیط را تشکیل می­دهند؟

روش بررسی: پژوهش حاضر با رویکرد کیفی و به صورت توصیفی-تحلیلی به واکاوی مدل­های اصلی این حوزه در جهت بازشناسی رویکردهای کلیدی مرتبط با مفهوم تجربه در زیبایی­شناسی پرداخته است، تا سازوکارهای زیربنایی آن­ها را شناسایی کند. . لذا در این راستا تلاش گردید تا فرآیند و رابطه بین متغیرهای مدل­های نظری از طریق تحلیل محتوا مورد بررسی قرار گیرد.

بحث و نتیجه­گیری: نتایج نشان داد که می­توان سه مؤلفه اصلی را به عنوان ابعاد ساختاری ادراک زیبایی­شناسی از طریق تجربه محیط معرفی کرد:1- آگاهی کنشی پیوسته از طریق تعامل و توجه محیطی؛ 2- آگاهی حسی-حرکتی بواسطه انگیختگی و هیجان  و 3- آگاهی کالبدی فعال از طریق مشارکت و رفتار محیطی.  

واژه‌های کلیدی: روانشناسی محیطی، زیبایی­شناسی ، تجربه تجسم یافته، ادراک تجسم­یافته.

 

 

Human and Environment, No. 60, Spring 2022, pp.199-214

Recognition and Analysis of Theoretical Models of Environmental Psychology with Emphasis on the Role of Human’s Experience in Perception of the Environment Aesthetics

 

Somayeh Moosavian *[2]

m.moosaviyan@gmail.com

Received: November 14, 2020

  Accepted: February 15, 2021

Abstract

Background and Aim: The physical environment causes man to reveal complicated reactions in the form of feelings, feedback, value, interests and desires. These reactions specifically form the human’s cognitive and perceptual process of the environment in the form of aesthetics values such as feeling of environmental desirability. The concept of environmental aesthetics is a complex one and has been widely discussed in different theoretical and empirical studies; however, the effects of environmental stimuli and characteristics on the human’s desirable experience of the environment still looks a vague subject. Thus, in the view of the various levels of experiential perception of the space and resulting feeling of desirability, it is imperative to perform various accurate analyses of environmental psychology, as this will help recognize theoretical components to improve the quality of the environment. Accordingly, the following questions are raised: Which characteristics in theoretical models of environmental psychology do form perception of the environmental aesthetics through experience? Which components do constitute the main elements of experiencing the environmental aesthetics? 

Methods: The present research has a qualitative approach and uses descriptive-analytical method to review the main models to recognize the key approaches related with the concept of experiential aesthetics so that their underlying mechanisms are determined. In this connection, the process and relationship between the variables of the theoretical models is examined via content analysis.

Discussion and Conclusion: Results indicated that three main components can be regarded as the structural dimensions of aesthetics dimensions through experience: 1. Continuous action consciousness through interaction with and attention to the environment; 2. Sensory-motor consciousness by arousal and emotions, and 3. Structural consciousness through participation in the environment and environmental behavior.

Keywords: environmental psychology, aesthetics, embodied experience, embodied perception.

 

 

مقدمه

 

شناخت روانشناسانه احساسات و رفتار انسان در محیط زیست در حیطه تخصصی روانشناسی محیطی مطرح می­گردد. رفتارهای انسان و محیط کالبدی ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و تأکید روانشناسی محیطی بر چگونگی ارتقاء احساسات انسانی (سلامت روانی) از طریق کیفیت محیط زیست است. (1)  لذا چارچوب­های تئوریک ادراک محیطی رویکردهایی اساسی­اند که نشان می­دهند که فاکتورهای مختلف چگونه در محیط ایفای نقش می‌کنند (2) و ادراک بشر از انواع محرک‌های محیطی به فرآیندهای رابطۀ روان­شناسی بین انسان و محیط مرتبط می‌شود. (3) در حقیقت محیط­ها اشیائی خود بسنده و مستقل از ادراک انسان نیستند، بلکه مکان­هایی مؤثر بر انواع الگوهای رفتاری انسان­اند و این واقعیت محیط مصنوع را از یک ساختار فیزیکی صرف به یک نظام پیچیده سازماندهی شده و تجربی تغییر می­دهد. (4). لذا رفتار فضایی در یک محدوده، یکی از کنش‌های اساسی انسان ا‌ست که پشتوانه انگیزه او برای تجربۀ محیط را فراهم می­سازد (5).  بعد مهمی که در این بافت برجسته می­شود، این است که احساس خوشآیندی از محیط زیست وابسته به ادراک تجربی فضاست (6). لذا مکاتب فکری مختلفی به موضوع زیبایی­ در محیط زیست از دریچه­های مختلفی نگریسته­اند، (7) اما مدل­های نظری محدودی به ابعاد اساسی بحث تجربه در ادراک زیبایی­شناسی محیط توجه کرده­اند (8) و هنوز یک چارچوب نظری جامع برای توصیف ماهیت و چیستی این پدیده وجود ندارد. گرچه رویکردهای نظری در خصوص نقش هیجان (9)  و تجسم[3] (10) در تجربه زیبایی­شناسی محیطی مطرح شده­اند، اما پشتیبانی­های تجربی و نظری اندکی از این ادعاها صورت گرفته است (11).

این پژوهش، تلاشی برای پرداختن به جوانبی است که انسان در تجربیات واقعی خود از محیط زیست­اش با آن مواجهه می­شود (12)، لذا با توجه به سطوح مختلف ادراک تجربی محیط و احساس لذتمندی حاصل از آن، تحلیل دقیق نگرش­های مختلف روانشناسی محیطی به عنوان یک ضرورت احساس می­شود، تا امکان بازشناسی حوزه پایان­ناپذیر بحث تجربه در زیبایی­شناسی محیطی را در راستای معرفی مؤلفه­های اساسی آن فراهم سازد، تا بتوان این مفاهیم را به لحاظ نظری سازماندهی کرد. چراکه دریافت احساس خوشآیندی و رضایتمندی از محیط این قابلیت را به همراه دارد تا در جهت ارتقاء سلامت روانی و هیجانی انسان مفید واقع شود. از این­رو هدف این مقاله، بررسی مدل­های شاخص ارزیابی زیبایی­شناسی محیط برای تحلیل فرآیندهای روانی و تجربی­ای است که از طریق آن احساسات تحریک شده و بر قضاوت زیبایی­شناسانه و در نهایت رفتار فرد در محیط زیست­اش اثر می­گذارد. به همین جهت زیبایی­شناسی محیطی می­تواند اهمیتی تجربی در ادراک انسان یابد و نقشی متفاوت را به لحاظ ماهوی پیدا ­کند. لذا بر این مبنا این سؤالات مطرح می­شوند که در مدل­های نظری روانشناسی محیطی چه ویژگی­هایی موجب شکل­گیری ادراک زیبایی­شناسی محیط از طریق تجربه می­گردند؟ و چه مؤلفه­هایی، عناصر اصلی تجربه زیبایی محیط را تشکیل می­دهند؟ اساس این بازشناسی قصد دارد تا به ارائه مدل مفهومی از طریق تحلیل انواع ارزیابی­های زیبایی­شناسی محیط و بازنمود هیجانات در تشکیل این نوع خاص از تجربه ادراکی از طریق الگوهای تعاملی بپردازد. چراکه اساساً محیط­ها با هم یک توالی از موقعیت­های زیبایی­شناسی را شکل می­دهند که ضرورتاً تعاملی و مستلزم مشارکت انسان در محیط می­باشند. (13) موضوعی که می­تواند چگونگی این یکپارچگی را به اساس یک تجربه زیبایی­شناسانه (احساس لذت و دوست داشتن) در محیط تبدیل کند. انواع پژوهش­های زیبایی‌شناسی محیطی با توجه به شالوده­های معرفت­شناختی خود، فرض­هایی را در مورد رابطه بین فرد ادراک­کننده و محیط در نظر گرفته­اند. (14) لذا با وجود سنت­های تحقیقاتی متفاوت در این حوزه تلاش گردید تا با واکاوی معرفت­شناسی آن­ها بر طبق مقاصد مشترک مبتنی بر نقش تجربه به بازخوانی انواع نگرش­ها و معیارهای ارزیابی زیبایی محیطی بپردازد.

پیشینه پژوهش

نظریه­پردازان مختلف از 1970 تاکنون با توجه به ریشه­های معرفت­شناسی رویکردهای پژوهشی خود به موضوع ادراک زیبایی­شناسی محیط از طریق معیارهای متفاوتی پرداخته­اند، لذا رویکردهای شاخص این حوزه در جدول (1) مورد گونه­شناسی قرار گرفت.

 

 

جدول 1- گونه­شناسی رویکردهای پژوهشی زیبایی­شناسی محیط

Table 1- Typology of environmental aesthetics research approaches

نظریه­پردازان

رویکردهای پژوهشی زیبایی­شناسی محیط

مدل های الگواره­ای

(شناختی/عینی/ معنایی/ ادراکی)

 

  (chalmers,1978)

1.روش­های کمی شامل تحسین زیبایی­شناسی (واکنش­ها و عوامل آن) و 2. روش کیفی یعنی ترجیح زیبایی­شناسی (شناخت معیارها) (جعفری­ها، 1396: 68)

 

شتاخت­گرا/ عینیت گرا

 (Arthur et al.,1977)

 (Briggs and France,1980)

1. رویکرد مستقیم (ترجیحات عمومی)

2. رویکرد غیرمستقیم (معیارهای توصیفی)

شتاخت­گرا/ عینیت گرا

(Zube et al.,1982)

الگوهای 1.تخصص­محور 2.روان-تنی 3.شناختی 4.تجربی

 

شتاخت­گرا/ عینیت گرا/  معنا­گرا/ ادراکی

 (Daniel and Vining,1983)

رویکرد کل­نگر 1.اکولوژیکی 2. زیبایی­شناسی فرمی 3. روان­تنی

 4. روان­شناسی 5. پدیدارشناسی

  (Hubbard,1996)

1. رویکرد فردی  2. رویکرد اجتماعی

شتاخت­گرا /  ادراکی

(Bourassa,1990)

توسعه تئوری پیوندی از طریق 1. رویکرد زیستی 2. رویکرد فرهنگی 3.رویکرد فردی

 

 

شتاخت­گرا/ ادراکی/ عینیت­گرا

(Porteous,1996)

چهار حوزه: 1.انسان­گرایان 2.تجربه­گرایان 3. عمل­گرایان 4.برنامه­ریزان مبتنی بر دو عامل دقت و ارتباط معرفی کرد.

(Dakin,2003)

رویکرد 1.حرفه­ای 2.تجربی3. آزمایشی

شناخت­گرا/ ادراکی

 (Chen et al.,2009)

1.ارزیابی مستقیم 2.ارزیابی مقایسه­ای

شتاخت­گرا/ عینیت گرا

 

 

روش پژوهش

 

پژوهش حاضر با رویکرد کیفی و به صورت توصیفی-تحلیلی به واکاوی مدل­های اصلی این حوزه در جهت بازشناسی رویکردهای کلیدی مرتبط با مفهوم تجربه در زیبایی­شناسی پرداخته است، تا سازوکارهای زیربنایی آن­ها را شناسایی کند. شاخص­های انتخاب مدل­های نظری مبتنی بر چگونگی فرآیند شکل­گیری ادراک زیبایی­شناسی با تأکید بر نقش تجربه ادراک­کننده مبتنی بر معیارها و نگرش­های مختلف است. لذا در این راستا تلاش گردید تا فرآیند و رابطه بین متغیرهای مدل­های نظری از طریق تحلیل محتوا مورد بررسی قرار گیرد و در نهایت با شناسایی ابعاد اصلی و با پیشنهاد ایجاد همگرایی ­در مسیر آن­ها از طریق ارائه مدلی مفهومی، بستری نظری را برای فهم چگونگی ادراک زیبایی در حوزه روانشناسی محیطی معرفی ‌نماید.

دیدگاه­های مختلف زیبایی­شناسی محیط در حوزه روانشناسی محیطی

­نگرش­های مختلفی بر اساس شرایط درک زیبایی در محیط و عوامل ادراکی یا غیرادراکی تأثیرگذار بنا نهاده شده­اند؛ اما شاخص­ترین مدل­های نظری که به ابعاد مختلف موضوع تجربه انسان از این منظر پرداخته­اند، عبارتند از:

تئوری زیستگاه[4]: تئوری چشم­انداز - پناهگاه[5] که اولین بار توسط اپلتون (1975) در خصوص مناظر طبیعی مطرح شد، سپس به محیط‌های مصنوع نیز تعمیم یافت. بر طبق این تئوری، قضاوت محیط به عنوان یک مکان جذاب از نظر زیبایی­شناسی، تابعی از ویژگی‌هایی محیطی (شکل، رنگ‌ و چیدمان‌) است که نشان­دهنده مطلوبیت آن برای بقاء است. این تئوری فرض می‌کند که لذت زیبایی­شناسی در مناظر طبیعی ناشی از تجربه یک محیط مطلوب توسط ناظر برای رفع نیازهای زیستی‌اش است. بر طبق این نظریه چون توانایی دیدن بدون دیده شدن یک مرحله میانی و واسطه در برآورده کردن بسیاری از این نیازهاست، ظرفیت یک محیط برای اطمینان از دستیابی به این هدف، یک منبع اصلی رضایت در زیبایی­شناسی محیطی است (15).

 دیدگاه بی­طرفی[6]: این دیدگاه، زیبایی­شناسی محیط را فارغ از ویژگی­های فردی ادراک­کننده در نظر می­گیرد و بر اساس اصل بی­طرفی در فلسفه کانت بیان می­کند که لذت زیبایی­شناسی باید از ویژگی­های محیط نشأت بگیرد، نه ذهنیات فردی در مورد پدیده محیطی. سایتو  از جمله متفکران این رویکرد بر اهمیت روابط متعدد در «تجربه ادراکی آگاهانه» تأکید می‌کند. به اعتقاد او تجربه‌های زیبایی­شناسی اغلب به صورت نتیجه مثبت یک دستاورد موفق تفسیر می‌شوند که ناشی از ویژگی­های محیطی و اثر متقابل انسان با آن است (16).

دیدگاه یکپارچه­گرایی[7]این دیدگاه بر تجربه ادراکی محیط مبتنی بر دانش عمومی و شرایط فرهنگی/ اجتماعی ادراک­کننده تأکید می­کند. در این نگرش، زیبایی­شناسی محیطی با دانش و معرفت نسبت به محیطی که باید درک و تحسین شود، هدایت می­شود و غالب کیفیات ادراکی، کامل و وابسته به هم بوده و به طور همزمان رخ می­دهند و زیبایی­شناسی محیطی با رویکرد شناختی تحت­تأثیر عوامل متعددی مانند تاریخ، فرهنگ، طبقه اجتماعی، شخصیت و چگونگی استفاده از محیط قرار دارد. کارلسون با طرح «مدل محیط طبیعی»، دانش ادراک کننده را پایه اصلی زیبایی­شناسی محیط می­داند. (17و 18) این دسته­ از تئوری‌ها، پاسخ‌های عاطفی ادراک محیط را به پردازش اطلاعات مرتبط می­دانند. در تئوری تکامل­گرایی[8] کاپلان­ها، بر این اساس مدل­های‌ ترجیحات بر ویژگی مکانی مؤثر بر هیجان متمرکز هستند. کاپلان­­ها یک مقیاس چهار بعدی ارائه کرده­اند که جذابیت زیبایی­شناسی را می­سنجد: انسجام/ پیچیدگی و خوانایی/ رازآلودگی. انسجام به مفهوم یکپارچگی که شامل سازمان‌دهی محیط است؛ خوانایی که قابلیت شناسایی و الگویابی جهت درک بهتر و دسته‌بندی محتوایی محیط را فراهم می­کند. پیچیدگی که مربوط به شمار و تنوع عناصر محیط است و رازآلودگی که شمار اطلاعات پنهان در محیط که ناظر تمایل به کشف آن دارد را نشان می­دهد. (19) به عبارتی دیگر، پیچیدگی و ابعاد گوناگونش ادراک مکان را به عنوان ادراکی جذاب تأیید می‌کند و همچنین شرایط لازم را برای وقوع آن ادراک فراهم می‌سازد. بنابراین درک محیط بی‌واسطه همان انسجام است، کاوش محیط بی‌واسطه همان پیچیدگی است، درک محیط استنباط شده همان خوانایی است و کاوش محیط استنباط شده همان رمز و راز است.

این تئوری، ترجیحات محیطی را بر این فرض استوار می­داند که افراد دارای دو نیاز اساسی در رابطه با محیط هستند: یکی ادراک و دیگری شناخت. وقتی که این دو نیاز با دو سطوح از آگاهی منطبق باشند، به چهار عامل تبدیل می‌شوند. این دو سطح از آگاهی را می‌توان به دو مقوله ادراک سریع و متوسط و ادراک استنباطی خلاصه­ کرد. چهار متغییر مذکور موسوم به متغییرهای اطلاعاتی: انسجام (ادراک فوری و بی­واسطه)، پیچیدگی (شناخت فوری)، خوانایی (ادراک توضیحی)، راز (شناخت اکتشافی) که به عنوان شاخص­های پیشبین ترجیحات محیطی­اند. از این روی انسجام و خوانایی از مهم‌ترین متغییرهای ادراکی محسوب می­شوند که موجب مهم شدن محیط برای فرد می‌گردند و متغییرهای پیچیدگی و راز، موجب ایجاد تغییراتی در محتوای محیطی می‌شوند که افراد را جذب می‌کند. از سوی دیگر، انسجام و پیچیدگی به صورت عواملی دو بعدی در نظر گرفته می‌شوند، اما خوانایی و راز، نیازمند اطلاعات سه بعدی برای درک کامل هستند. (20) لذا می­توان گفت که محیطی­هایی با بیشترین جذابیت زیبایی­شناسی دارای پیچیدگی و رازآلودگی کافی جهت تحریک کنجکاوی بوده و در عین حال سطوحی از انسجام و خوانایی را ارائه می­دهند تا موجب سردرگمی محیطی برای افراد نشود.

دیدگاه نمای ادراکی[9]: این دیدگاه بر ویژگی­های ادراک­شونده محیط در تجربه زیبایی­شناسی تأکید می­کند. بردی با رویکردی غیرشناختی اعتقاد دارد، ارزشگذاری مثبت یا منفی از محیط تنها کیفیت آن از دید بیننده است و قضاوت در مورد محیط صرفاً در چارچوب فرهنگی یا تاریخی صورت نمی­گیرد. از این­رو دانش در این نگرش به عنوان ابزاری در جهت ارتقاء تصاویر ذهنی منسجم و تصورات پویا از محیط است و به عنوان یک متغییر اصلی (برخلاف دیدگاه یکپارچه­گرایی) در نظر گرفته نمی­شود. او نقش مهمی را به اشکال مختلف تعامل خیالی نسبت می­دهد و در عین حال سایر اجزای پاسخ زیبایی­شناسی از جمله احساسات، هیجانات، بی­غرض بودن و رویکرد کثرت­گرایانه را با دانش تلفیق می­کند (21).

رویکرد مشارکت زیبایی­شناسی[10] :  این نگرش غیرشناختی و یکپارچه است و بر تأثیر متعامل و همزمان فعالیت­های حسی و ادراکی در ایجاد زیبایی­شناسی فعال و پیوسته تأکید دارد. این تئوری با اساسی پدیدار­شناسی به تعامل یکپارچه انسان و محیط (کالبدی، اجتماعی، طبیعی و غیره) معتقد­ است. برلینت، بنیانگذار این تفکر اظهار می­کند که چشم­پوشی از درگیر شدن با مفاهیم متضاد عین/ ذهن به هنگام درک زیبایی­شناسی محیط و کم کردن فاصله میان ادراک­کننده و پدیده قابل درک از طریق برقرای پیوند کامل و چندحسی با آن، نقطه تأکید این تئوری است (22). مفهوم «مشارکت زیبایی­شناسی» برلینت، نشان­دهنده جای گرفتن انسان و تعامل فعال او در تجربه ادراکی است، که مشخصه آن عمل یا فعالیت متقابل تجربی است. به اعتقاد او، ادراکات چندحسی، توانمندی­هایی را برای شناسایی و بهبود زیبایی­ محیط از طریق مشارکت کالبدی ارائه می­دهند. چنین مشارکت فعالانه در محیط، ادراک زیبایی­ انسان از فضا، جرم، چگالی، نیرو و جهت­یابی در محیط را تغییر می­دهد؛ بالاخص زمانی که به عنوان تجربه­هایی حسی مستقیم درک ­می­شوند. بدین معنا که حواس کلی بدن فعال هستند: آگاهی حسی لامسه­ای، هوشیاری حرکتی، ادراک تنی از فضا، جرم، حرکت و جهت­یابی که هم بصورت فیزیکی و هم بصورت بصری به دست می­آیند. چرا که محیط گسترده­ترین و به لحاظ ادراکی فراگیرترین بافت انسانی است و ماهیت کلی و ضمنی تجربه را از این طریق شکل می­دهد. بنابراین ادراک محیطی همه حواس را درگیر می­کند، نه به عنوان مسیرهای عینی، بلکه به صورت جابجایی حسی، با چندین برابر کردن «آگاهی حسی ترکیبی». از این­رو ادراکات حسی، یک تجربه میدانی پیچیده و چندوجهی است؛ زمانی که چنین تجربه­ای محیطی باشد، ماهیتی زیبایی شناسی به خود می­گیرد که در آن آگاهی حسی در کانون توجه قرار می­گیرد که منجر به شناسایی ماهیت زیبایی­شناسی تجربه­های محیطی می­گردد (23).  

دیدگاه پدیدارشناسی ادراک

  • ادراک زیبایی محیط از طریق اتمسفر­ها

مفهوم اتمسفر، یک ساختار نظری نسبتاً جدید در زیبایی­شناسی محیط است و بومه، فیلسوف پدیدارشناس آلمانی، اتمسفر را به عنوان یک مفهوم پایه در زیبایی­شناسی این گونه معرفی می­کند: «حوزه­های حضور[11] به مفهوم رابطه سوژه تجسم­یافته[12]و محیط قابل ادراک». در حقیقت  اتمسفر چگونگی تجربه ناظر محور از محیط است، یک گرایش عاطفی که با استفاده از آن وضعیت روانی انسان با ماهیت و ساختار فضا هماهنگ می­شود. از این­رو، اتمسفر در زیبایی­شناسی محیط، تأثیر کلی هیجانی یا وضعیت روانی است که احساس می­شود. اتمسفر به شیوه­ای مهیج به چیزی ورای توضیحات عقلانی اشاره می­کند، اتمسفرها نامعین هستند، زمانی که موضوع وضعیت هستی­شناسی آنها در میان باشد. این اطمینان وجود ندارد که آیا باید آنها را به محیط­هایی نسبت دهیم که از آنها ناشی شده­اند، یا به افرادی که آنها را تجربه می­کنند. این نوع از زیبایی­شناسی برخلاف مفاهیم زیبایی­شناسی گذشته­، ضرورتاً یک نوع زیبایی­شناسی قضاوتی با تأیید قوای ذهنی است (24).  به عبارت دیگر، اتمسفر یک گفتمان زیبایی­شناسانه با مفهوم مرکزی شناخت حسی به معنای یک دریافت بیواسطه از ادراک محیطی از طریق عاطفه است، این مفهوم با ملاحظات فلسفی به ایده شمرو (1873) از ماهیت فضایی بر می­گردد. لذا این نوع زیبایی­شناسی یک نظریه جامع پدیدارشناسانه در خصوص ادراک ناظر محسوب می­گردد که در آن ادراک به عنوان تجربۀ محیط است. بدین معنا که اتمسفر از طریق حضور جسمانی در فضاها تجربه ­می­شود و به عنوان پدیده­ای واسطه­ای منتج از واقعیت مشترک میان ادراک­کننده و محیط ادراک­­شده است، مادامی که کیفیت احساسی فضا به صورت جسمانی و به شیوه­ای خاص حضور دارد (25). در این راستا، فلسفه شیمتز نیز در خصوص بدن بطور مفصل مفهوم اتمسفرها را با نگاه پدیدارشناسانه شرح داده است، نه از طریق تعریف، بلکه از طریق ارجاع به تجربه­های روزمره مثل اتمسفر آرام یک باغ. مشروعیت این استفاده از اتمسفر توسط او از یک طرف از روش پدیدارشناسی یعنی آنچه که بدون چون و چرا در تجربه به عنوان یک واقعیت مفروض شده و از طرف دیگر از فلسفه او در مورد بدن نشأت می­گیرد. از این منظر مفهوم ادراک محیطی صرفاً پردازش اطلاعات یا بازشناخت یک موقعیت یا مکان نیست؛ بلکه اساساً تأثیرات احساسی محیط از طریق دریافت کالبدی است که بصورت حضور واقعی در مکان رخ می­دهد، یعنی آنچه که نخست و بصورت بلافاصله ادراک می­شود. چنانکه روان­شناسی گشتالت اعتقاد دارد، اتمسفرها هستند، که در برابر پس زمینه آنها، تحلیل­ها شکل می­گیرند و چیزهایی از قبیل اشیاء، شکل، رنگ و غیره متمایز می­گردند (26).

یکی از موضوعات تأثیرگذار در انواع متفاوت تجربیات ذهنی زیبایی­شناسی اتمسفرهای محیطی بحث ادراکات بصری است. رونی و همکاران (2017) در پژوهشی مبتنی بر ساختار نوروفیزیولوژیکی به تحلیل این موضوع پرداخته­اند. به استدلال آن­ها، مکانیزم­های بنیادین چشم و جریان بینایی، پارامترهای محدودکننده تجربه محیط هستند و انسان، محیط را از طریق دو شیوه اصلی مبتنی بر این محدودیت­های بصری تجربه می­کند: 1- ارزیابی ذهنی محیط بصورت آگاهانه از طریق پردازش شیء بصورت «کانونی»،[13] به معنای توجه به جنبه­های خاص محیط که به توصیف جزئیات منجر می­شود؛ 2- ارزیابی محیط به لحاظ اتمسفری بصورت نیمه آگاهانه از طریق پردازش فضای «پیرامونی»،[14]به معنایی توجه به حالت کلی فضا که به واکنش­های هیجانی منجر می­شود. این شیوه­های مجزای پردازش محرک­های محیط بصورت موازی در طول سیستم ادراک بصری عمل می­کنند. از این­رو، یک درک جامع­ از محیط باید این موضوع را لحاظ کند که محیط­های مصنوع محرک­هایی هستند که ادراکات بصری به نحوی متفاوت با آنها برخورد می­کند که به ترتیب «تحلیل روانی تجربه محیط» از طریق دید کانونی در برابر «تجربه اتمسفر محیط» از طریق دید پیرامونی را امکانپذیر می­سازد. حالت­های کانونی و پیرامونی بطور خاص برای تجربه و ادراک محیط دارای اهمیت هستند؛ بطور کلی سطح هوشیاری آگاهانه و درگیر بودن ذهنی با محیط فیزیکی عمدتاً از طریق دید مرکزی در حالت کانونی تجربه می­شود و برعکس آن واکنش غریزی انسان به محیط مصنوع و تجربه (اغلب ناخودآگاه، غیر متمرکز) اتمسفر آن، عمدتاً از طریق دید پیرامونی حاصل می­گردد. «میدان دید مرکزی» تا حد زیادی از فرآیندهای زیربنایی ادراک آگاهانه اشیاء در مسیر «چه چیز» پشتیبانی می­کند و «میدان دید پیرامونی» روابط فضایی و کنش­ها در خصوص اشیاء و اطلاعات حرکتی جهت مسیر­یابی را پردازش می­کند. «دید مرکزی» به ادراک همراه با جزئیات از اشیاء، اشکال و رنگهای آن و «دید پیرامونی» به ادراک با دقت کمتر از محیط پیرامون، اختصاص دارد (27).  

در حقیقت ادراک آنی و فراگیر از محیط مستلزم ادراک ناخوداگاه و ادراک پیرامونی است. درک پیرامونی و ناخوداگاه برای سیستم ذهنی و ادراکی مهمتر از ادراک متمرکز است. یک چشم­انداز (منظر) و دید متمرکز موجب می­شود تا انسان به یک ناظر خارجی تبدیل شود، در حالی­که ادراک پیرامونی، تصاویر را به یک درگیری جسمی و مکانی تبدیل کرده و منجر به ظهور حس مشارکت فردی و فضای تعاملی می­گردد. در حقیقت ادراک پیرامونی یک حالت ادراکی برای درک فضاهاست. اهمیت حس بویایی، شنوایی و لامسه برای ادراک فضایی ناشی از ماهیت آنها به صورت تجربه­هایی غیرجهت­دار است (28).  لذا در حالت سکون، پردازش بصری با حواس دیگر از جمله حس حرکتی پیوند می­یابد تا انسان بتواند تعادل و موقعیتش را در میان اشیائی محیطی حفظ کند و حالت پیرامونی بینایی به عنوان پیش هوشیاری و وابسته به هماهنگی فعالیت حرکتی با سیستم بینایی، شنیداری و حواس تنی، خصوصاً حس حرکتی توصیف می­شود. زمانی که انسان در فضا حرکت می­کند، از دید پیرامونی به منظور ایجاد یک بازنمود ذهنی منجسم از روابط فضایی بین اشیاء استفاده می­کند، که به صورت نیمه­ آگاهانه است. آگاهی بصری و توجه در این دو نوع دید اهمیت فراوان دارد و بدین صورت است که حالت کانونی دید با توجه و ادراک آگاهانه مرتبط است، در صورتیکه حالت پیرامونی دید، اغلب به صورت عدم توجه و تا حد زیادی نیمه آگاهانه است. لذا تجربه بصری، آگاهی انسان از محیط را شکل می­دهد که عمدتاً به واسطه ماهیت و کارکردهای سیستم بینایی تعیین می­شود (29).

پردازش محیطی از طریق دید پیرامونی، احتمالاً گسترده­ترین شیوه­ای است که انسان با استفاده از آن محیط­ را بصورت نیمه­آگاهانه تجربه می­کند. زمانی که موضوع تجربه محیط به میان می­آید، محتمل به نظر می­رسد که بسیاری از وظایف بصری دخیل در محیط­های مصنوع نیازمند توجه کانونی مستقیم نباشند. با این وجود، اغلب توجه کانونی به سمت اهداف درون محیط مصنوع معطوف می­شود، همانند تعامل با افراد و اشیاء، پیگیری کردن هدف در زمان جهت­یابی در محیط. اما با این­ حال پردازش­های هیجانی دید پیرامونی، زمانی که منابع توجه فرد بر دید مرکزی تمرکز کرده، تنزل پیدا می­کند و این نشان می­دهد که محتوای هیجانی محیط در پردازش دید پیرامونی نیازمند تخصیص مقداری «توجه» است. در حالی­که دید پیرامونی اغلب به منظور شناسایی اجزا و عناصر محیطی که دارای بار عاطفی هستند، ناکافی است؛ اما امکان پردازش یک لوب هیجانی کلی از یک صحنه را فراهم می­کند که می­تواند بصورت ناخواسته توجه افراد را به محرک­های هیجانی جلب کند. بنابراین لوب هیجانی یک صحنه مانند حالت روانی صحنه است که دید پیرامونی نقش مهمی در ادراک اتمسفر آن ایفاء می­کند (27)  بر اساس توصیفات فوق، می­توان اذعان کرد در خصوص ادراک محیط، سیستم بینایی نمی­تواند در یک زمان هر دو سطح محیط را پردازش کند و از آن آگاهی یابد، بلکه تنها می­تواند این کار را در طول زمان و از طریق اکتشاف انجام دهد. در خصوص متمرکز کردن توجه در مقابل کاهش آن و آگاهی بصری از محیط، انسان بسته به رابطه فیزیکی با محیط (حرکت یا ساکن بودن) و بر اساس اینکه انتخاب انسان در خصوص توجه به محیط چگونه باشد (تمرکز بر جزئیات یا کاهش توجه متمرکز در فضا) تبادلی انجام می­گیرد. به عبارت دیگر، هنگامی که انسان در درون محیط قرار می­گیرد، محیط بصری پیرامون که بصورت پیرامونی پردازش شده، وضعیت بدنی، مسیری که طی می­شود، همه حالات انسان را خواه آگاهانه یا ناآگاهانه تحت ­تأثیر قرار می­دهد، به نحوی که صرفاً با نگاه کردن اجمالی به تصویر همان محیط نمی­توان به آن نوع خاص از تجربه دست یافت.[15] (29)

  • ادراک زیبایی محیط از طریق تجربه شگفت­انگیزی

برمودز با رویکرد پدیدارشناسی و روان­شناسی از سال 2007 تاکنون به موضوع تجربیات شگفت­انگیز محیط (EAE)[16] پرداخته است و این تجربه را بدین صورت تعریف می­کند: «مواجهه با بنا یا مکانی که اساساً وضعیت عادی انسان را دستخوش تغییر بنیادین می­کند. منظور از «تحول بنیادین» تغییری نیرومند و ماندگار در احساس فیزیکی، ادراکی، هیجانی، ذهنی یا روحی ا‌ست و برخلاف، تجربه­های معمولی از محیط فیزیکی، با وجود جالب یا جذاب بودن تأثیر بسزایی روی زندگی فرد ندارند» (30).  طی پژوهش­های برمودز، قوه تفکر در حین تجربه اثر محیط­های شگفت­انگیز نقش ثانویه دارد. این نتیجه زمانی پیدا می‌شود که تحریک هیجانی بالای گزارش ‌شده توسط افراد در کنار واکنش‌های بدنی شدید (مثل اشک ‌ریختن) قرار گیرد. به عقیده او انسان واکنش‌ها و احساسات جسمانیش را حین وقوع و تنها پس از مطلع شدن می‌فهمد و می‌تواند به لحاظ فکری خود را درگیر آن کند. به عبارتی دیگر، تفکر حاصل پذیرش اتفاقی ا‌ست که در حال وقوع ا‌ست. در حالی ‌که، تعیین یک حالت صامت و درون‌نگرانه، ممکن است واکنش را تقویت کند، آشکار شدن متحیرانه، خودبخودی و ناگهانی تجربیات شگفت­انگیز محیط توأم با آگاهی بالا نشان می‌دهد که ذهن به جای تفکر، بر رویدادی متمرکز است که لحظه به لحظه رخ می‌دهد، به عبارتی یعنی ادراک. بر طبق نتایج پژوهش­ها، این تجربیات برای اهداف خاصی نیستند جز وقوع‌شان. نتایج پژوهش­ها تأیید کرد، که «هیجان» نقش مرکزی در پدیدارشناسی EAEها ایفاء می­کند، در حالی­که کارکردهای تحلیلی/ذهنی اهمیت کمتری دارند (31). در پژوهش دیگر بردموز (2008)، نظرسنجی­ها نشان داد که تجربه شگفت­انگیزی محیط به ترتیب شامل کیفیت­هایی چون 1- حسی/ادراکی/فیزیکی، 2- هیجانی، 3- بی­انتها و 4-  احساس خوشآیندی است[17](32). بنابراین این نتایج یک نگاه عمیق به موضوع ادراک تجسم ­یافته[18] و احساسات محیطی را نشان می­دهد (33).

در حقیقت می­توان گفت؛ رتبه­بندی برتر کیفیت «حسی/ادراکی/فیزیکی» تأییدکننده نقشی است که ادراک تجسم­یافته، مادی و قابل مشاهده در تجربیات محیط ایفاء می­کند. این ابعاد که اغلب «عینی» خوانده می­شوند، همیشه در هسته اتمسفر زیبایی­شناسی­اند و به صورت سنتی با ملاحظات ترکیبی، تکتونیک و سایر ملاحظات تجربی مرتبط­اند. این توصیف­کننده یک مؤلفه فردی است که تا حد زیادی با کالبد انسان مرتبط است. رتبه­ بالای متغییر «هیجان» با اثر ماندگار تجربیات شگفت­انگیز محیط همخوانی دارد. بدین­ترتیب هیجان مهم­ترین مؤلفه تثبیت رویدادها در حافظه است. کیفیت سوم یعنی «بی­انتهایی» سطحی از حضور و آگاهی را نشان می­دهد که تا حد سکون آهسته شده و با دیدگاه جدید کسب شده می­توان به لحظه جاودانگی، صلح، معنویت و سایر کیفیت­ها رسید. کیفیت بی انتهایی به جدا شدن از جسم و ذهن اشاره می­کند و از طرف دیگر، معنایی ضمنی، حسی، کالبدی و هیجانی دارد. چهارمین کیفیت یعنی «لذت» در زمینه تجربه شگفت­انگیزی محیط، خرسندی یا رضایتی است که از تجربه کیفیات محیطی حاصل می­شود. با توجه به نتایج ارائه شده، توصیف­­کننده «تحلیلی/ذهنی» به عنوان پایین­ترین کیفیت رتبه­بندی شده است. به عبارت دیگر، فعالیت های فکری در طول EAE ها در حال اجرای تجربه نیستند، بلکه در عوض در امتداد آن عمل می کنند و نقشی پس زمینه­ای یا حمایتی دارند؛ با این وجود، هیجانات و بدن، کماکان نقشی محوری در این پدیدارشناسی ایفاء می­کنند (32).

تحلیل تأثیرات متفاوت تجربیات محیطی در ایجاد احساس لذت و خوشآیندی انسان نسبت به محیط زیست

با توجه به تشریح مدل­های نظری مختلف و اهمیت متفاوت نقش تجربه در هر کدام از رویکردهای زیبایی­شناسی می­توان به موارد قابل توجه و ابعاد متفاوت آن اشاره کرد که می­تواند در همسوسازی مفاهیم مورد توجه قرار گیرد.

  • از دیدگاه تکامل­گرایی کاپلان­ها، قضاوت­های زیبایی­شناسی و ترجیحات محیطی، نوعی دستورالعمل را برای رفتار ایجاد می­کنند که در نهایت منجر به افزایش استفاده از رویکرد نزدیکی-اجتناب (34) در یک محیط خاص می­گردند. لذا یک ارزیابی خودکار که افراد می­توانند نیازهای اولیه خود را برآورده سازند؛ به معنای نیاز به استخراج اطلاعات مفید از ویژگی­های محیطی و نیاز به مشارکت در محیط از طریق تعامل بهینه انسان و محیط است، لذا این نگرش بر ارتباط رفتار محیطی و ترجیحات زیبایی­شناسی تأکید دارد.
  • در دیدگاه نمای ادراکی آنچه اهمیت دارد، تجربه­های متنوع و پویایی ادراک محیط است و قوه تخیل، نقش مهمی در ادراک زیبایی محیط ایفاء می­کنند. بدین­معنا که با تأکید بر نگرش ادراک­شونده محیط از طریق مؤلفه­های ­ذهنی همزمان به ارزیابی­های کل­نگرانه(احساسی و شناختی) محیط توجه دارد.
  • در تئوری مشارکت زیبایی­شناسی، بر اهمیت ارتباط حسی بیواسطه انسان با کلیه پدیده­های محیطی تأکید می­شود، که صرفاً به دانش و آگاهی قبلی برای تحسین محیط نیازی نیست. از منظر این رویکرد، لذت ایجاد شده در ادراک­کننده بیشتر از طریق جستجو و درکی به وجود می­آید که نتیجه کشف فضاست. این نوع تعامل بر غوطه­وری حسی، مشارکت فعال و درک ضمنی فضا تأثیر دارد. به نظر می­رسد که تئوری تعامل ابزار مناسبی برای درک تجربه ­زیبایی­شناسی محیط می­باشد؛ چراکه قابلیت ویژگی­های ادراکی و حسی غناء یافته محیط را در نظر می­­گیرد و این توانایی را دارد تا ادراک­کننده را در معرض روایت­های مختلفی از ویژگی­های کالبدی و معنایی محیط قرار دهد تا زمینه لازم را برای تجربه زیبایی­شناسی انسان مهیاء سازد. در این نگرش، برخلاف رویکردهای سنتی، هیچ ویژگی واحد یا محدودی یک موقعیت زیبایی­شنایی را در یک نظریه ضمنی ایجاد نمی­کند. در عوض، شماری از عوامل با هم ترکیب می­شوند تا آن را متمایز کنند. یک نظریه ضمنی این ویژگی­ها را در یک موقعیت فراگیر تلفیق می­کند؛ ویژگی­هایی چون: پذیرش، ادراک، اکتشاف، وابستگی به حواس، منحصر به فرد بودن، تعامل، تداوم، درگیر شدن، چندگانگی. از این منظر در تجربه ادراکی، به طور خاص پدیده­ جابجایی حسی در ادراک زیبایی­شناسی مورد تأکید است و سپس ویژگی­های ادراکی و معانی تجربه شده در مرکز توجه قرار می­گیرند و این امر خود زمینه تجربه زیبایی­شناسی محیط را فراهم می­کند. در این نگرش، ادراک­کننده‌ به طور فعال در تولید تجربه زیبایی­شناسی محیط نقش دارد و چارچوب او طیف کاملی از تجربه انسانی را در نظر می­گیرد. در حقیقت می­توان استدلال کرد که نظریه مشارکت زیبایی­شناسی می­تواند به عنوان یک مفهوم محوری در تجربه زیبایی­شناسی محیطی مطرح شود که جایگزین دیدگاه بی طرفی (اصل بی­­غرضی کانت) شده است. لذا تعامل زیبایی­شناسی بر ویژگی‌های جامع و زمینه‌ای ادراک زیبایی محیط تأکید دارد و این تعامل شامل مشارکت فعال در فرآیندهای ادراکی همچون فعالیتی فیزیکی و یا تعامل ادراکی خلاقانه در محیط است. همچنین مشارکت زیبایی­شناسی، زیبایی را به ریشه لغت شناختی آن با تأکید بر احساس اولیه ادراک از تجربه حسی نسبت می‌دهد. ادراک به خودی خود برای تشخیص فعالیت متقابل همه احساسات از جمله حواس حرکتی و جسمانی باز پیکربندی می‌شود. به این ترتیب کنش‌های پیوسته به ابعاد مختلف فرآیند زیبایی­شناسی تبدیل شده و از اینروی تجربه ادراکی به شکلی فعال و مستقیم درک می‌شود. بنابراین ارزش زیبایی یک ویژگی برجسته در فرآیند متقابل و دوسویه مشارکت ادراکی بین تجربه ادراک­کننده و محیط است.
  • از منظر پدیدارشناسی ادراک، اتمسفرها، فضاهایی با کیفیات زیستی است که توسط احساسات عاطفی قابل تجربه هستند، که به طور آگاهانه قابل تحلیل نیستند، ولی در کلیت آنی خود قابل دریافتند. در واقع این نوع تجربه زیبایی­شناسانه از طریق موضوعات هیجانی/شناختی (همچون خاطره، تداعی و ...) شکل می­گیرند. این حالات روانی (عاطفی) در یک محیط مصنوع، به واسطه دوام طولانی­تری که دارند و کمتر بودن شدت احساس (احساس­هایی پس­زمینه­ای) و با داشتن علت­هایی که همواره به راحتی برای فردی که آنها را احساس می­کند، قابل شناسایی نیستند، اما از هیجانات قابل تشخیص­اند. که بطور خاص توسط دید پیرامونی از محیط بصری پردازش می­شود؛ بنابراین اتمسفر محیط، حالت روانی (عاطفی) است که با ادراک فضایی آن برانگیخته می­شود. لذا آگاهی محیطی هم به پردازش دید پیرامونی و هم به بازه­ای خاص از احساسات زیبایی­شناسی محیط اشاره دارد و انسان زمانی که محیط را به عنوان یک نوع اتمسفر تجربه می­کند، از آن آگاه می­شود. لذا این احساس اتمسفری محیط از طریق بودن در فضا به دست آید و از طریق توجه فکر شده به آن حاصل نمی­شود. کیفیاتی چون نور، بو، ارتفاع و عرض فضا و غیره همگی به تولید این حس از اتمسفر کمک می­کند و این ویژگی­ها عموماً از طریق میدان دید پیرامونی و با حرکت در محیط قابل حصول و تجربه می­گردد. اما با توجه به مکانیزم­های بینایی، تجربه محیط بصورت همزمان در درون این میدان­های بصری عمل می­کند. از این­رو، ادراک کامل زیبایی محیط، وابسته به رابطه بین پردازش دید کانونی و پیرامونی است و هر یک از آنها می­توانند نقش منحصر به فردی در تجربه اتمسفر و ادراک زیبایی محیط ایفاء ­کنند.
  • در تجربه­های شگفت­انگیز محیط، اتمسفرهای غنی محیط نوعی پدیدارشناسی عمیق را موجب می­شوند، که شامل موارد زیر است: انگیختگی ناگهانی و احساس تعجب ­برانگیزی، آشکارگی آنی و دلپذیر؛ ادراکات شدید/عمیق/ واضح، رفتار و احساس درونگرایانه؛ واکنش­های بدنی و خاطره­انگیزی. این موارد نقش قدرتمند تجسم، هیجان و همچنین کیفیت شدیداً فیزیکی، هیجانی و ذهنی را توضیح می­دهد. بواقع دو مؤلفه حسی/ادراکی/فیزیکی و هیجانی تأییدکننده ادراک تجسم­یافته، در تجربیات خوشآیندی محیط هستند که با ادراکات کالبدی مرتبط­اند. همان­طور که مرلوپونتی در پدیدارشناسی ادراک استدلال می­کند، که درک حسی از بدن آغاز شده، از طریق آن ساخته و حس می­شود و آگاهانه به عمق وجود نفوذ می­کند. احساسات در افزایش آگاهی و تحریک واکنش­های بدنی و القاء ادراکات و واکنش­های عمیق و جذاب نقشی اساسی دارند. (35)
  • لذا مبتنی بر ابعاد چندگانه تجربه در هر یک از نظریات مذکور سعی شد که مجموع شاخص­های اصلی مرتبط با هر کدام در غالب یک فرآیند همگرا در جهت تجربه و احساس دوست داشتن (زیبایی) محیط را به صورت مدلی مفهومی (تصویر 1) ارائه نماید.

 

 

تصویر 1- همگرایی مدل­های نظری زیبایی­شناسی محیطی در ارزیابی تجربه زیبایی­شناسی محیط

Figure 1- Convergence of theoretical models of environmental aesthetics in evaluating the experience of environmental aesthetics

 

 

بحث

در کل با توجه به مواردی که در ارتباط با مدل­های نظری منتخب بیان شد؛ می­توان چنین استدلال کرد که ادراک زیبایی­شناسی، تجربه­ای از حضور انسان در محیط است که بصورت ضمنی یا آشکار مشارکتی است و آگاهی بدنی را با حرکت واقعی از میان فضاهای محیط  نشان می­دهد. زمانی که تداوم ادراک در درک زیبایی­شناسی محوریت می­یابد، مسأله قضاوت زیبایی­شناسی نیز تغییر می­­کند. به جای دوگانگی انسان/محیط، بلکه در یک موقعیت یا میدان زیبایی­شناسی قرار می­گیرند که مشخصه آن درک فعالانه انسان در محیط است. هر فرد ادراک کننده در این موقعیت نقشی ایفاء می­کند، نه تنها از طریق فعالیت ادراکی، بلکه با ابعاد شناختی همچون تجربه قبلی، حافظه، دانش و غیره؛ یعنی بازه کل عوامل فردی و فرهنگی که به تجربه حسی فعال انسان به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه رنگ می­دهند. اما زمان و تفاوت­های فردی، تفاوت­های غیر قابل کاستنی را ایجاد می­کنند و از آنجا که هیچ دو مکانی دقیقاً شبیه نیستند، قضاوت در خصوص آنها متفاوت خواهد بود. بنابراین از دیدگاه تجربی، تنوع قضاوت زیبایی­شناسی محیطی یک نقص نیست؛ بلکه صرفاً شرایط پویای تجربه قابل درک را بازتاب می­دهد. در حقیقت می­توان گفت که دخالت واکنش‌های بدنی غیر آشکار در ادراک و تجربه محیط بیان می‌کند که مشاهده اشکال محیطی منجر به واکنش‌های جسمانی می‌شود و بیانگر رابطه بین ابعاد زیبایی‌شناسی و همچنین درگیری بدن انسان با فضاست؛ این یافته‌ها نقش حیاتی نواحی حسی-حرکتی را در ادراک محیط نشان می‌دهند. چارچوب تئوریکی ادراک تجسم­یافته و یا مفهوم همدلی در تجربه زیبایی‌شناسی به احساسات لامسه­ای، اشارات و حرکات ضمنی اشاره دارد. درک و نیت تعامل با محیط مصنوع از طریق قابلیت­های ایجاد شده نیز می‌تواند فاکتورهای انگیزشی را درگیر کند. بنابراین بررسی مجموعه مطالعات مذکور شواهدی ارائه می­دهد، مبنی بر آن که ادراک زیبایی بستگی به فعالیت­های ضمنی و درونی تحریک شده از طریق محیط دارد که شامل تجربه­های عاطفی و پردازش ارزیابی­ها و نیز عوامل مرتبط با زمینه است. .(36) در نتیجه می­توان اذعان کرد که الزام تنظیم موقعیت بدن و کنش مناسب در محیط، نمونه­ای برای فعال­سازی توجه و انگیزش جهت امکان دادن به ناظر برای تجربه آگاهانه خود به عنوان نهاد تجربه­کننده یا جسمانی جهت ادراک زیبایی محیطی است. لذا در کل می­توان سه مؤلفه اصلی را به عنوان ابعاد ساختاری ادراک زیبایی­شناسی محیط از طریق تجربه معرفی کرد که عبارتند از: 1- آگاهی کنشی پیوسته از طریق تعامل و توجه محیطی؛ 2- آگاهی حسی-حرکتی بواسطه انگیختگی و هیجان محیطی و 3- آگاهی کالبدی فعال از طریق مشارکت و رفتار محیطی.  بررسی رویکردهای نظری زیبایی­شناسی محیطی نشان داد که تجربه محیط موجب ادراک زیبایی با توجه به دریافت­های حسی/هیجانی حاصل از ویژگی­های محیطی می­گردد و این نگرش­ها توجه خاصی به تأثیرات عاطفی و یا شناختی به صورت­های متفاوتی‌ دارند. به عبارت دیگر این تجربه بازتابی از یک کلیت پویاست و ابعاد مختلف آن مبتنی بر ادراک تجسم­یافته و براساس زوایای مختلف نگرش به آن قابل تشریح است. لذا می­توان گفت که اولاً این ابعاد در مقابل زیبایی نسبتاً متوازن هستند؛ به عبارت دیگر، تجربه محیطی پیکانی دو طرفه است که همزمان به عین و ذهن اشاره دارد. ثانیاً واکنش/ نگرش ذهنی در تجربه زیبایی‌شناسی محیط حوزه‌ای است که نیازمند توجه به به مؤلفه­های­ کالبدی انسان است و این موضوع بر لزوم توجه به ابعاد درونی تجربیات ادراک­کننده تأکید دارد. (تصویر 2)

 

 

تصویر 2- مدل مفهومی فرآیند شکل­گیری ادراک تجربه زیبایی­شناسی محیط

Figure 2- Conceptual model of the process of forming the perception of the

 environmental aesthetic experience

 

 

نتیجه­گیری

زیبایی­شناسی محیطی به عنوان یک تجربه ذهنی از پردازش­های ذهنی مرتبط با تجربه به دست می­آید و این تجربه در برگیرنده احساسی از لذت است و نوعاً جریانی از عاطفه را شامل می­شود. لذا این تجربه به عنوان پدیده‌ای شکل می­گیرد که ارتباط عملکردی با فرآیندهای جسمانی و واکنش‌های هیجانی انسان دارد که از طریق ادراک مستقیم و تعامل با محیط ارزیابی می­شود. در این­جا احساسات و هیجانات در قالب مفهوم برانگیختگی عاطفی، علاوه بر اثرات مستقیم بر رفتار در سطوح بالاتر به طور کارآمد بر فرآیندهای شناختی نیز اثر ‌گذارند. از این روی، نقش عملکردی ارزش‌های هیجانی مبتنی بر تجربه فرد، تشخیص فرصت‌های تعاملی بیشتر و انعکاس سایر کارکردهایی است که تصمیمات رفتاری و در نهایت فرآیندهای ارزیابی زیبایی­شناسی محیط را امکان­پذیر می­نماید. در پایان می­توان گفت تجربه زیبایی­شناسی محیط عبارت است از ارزیابی عاطفی تجربۀ ادراک فضا براساس رهیافتی مستقیم از طریق مؤلفه­های ادراکی، انگیزشی، حسی- حرکتی، شناختی و رفتاری که به صورت ترکیبی از تصورات احساسی مختلف (نظیر لذت، خوشایندی و غیره) بروز می­یابد. از آن­جا که کارکرد اصلی توسعه شناختی انسان، کارکرد ادراکی ناشی از تعامل با محیط است و بر طبق انباشت دانش و اثر هیجانی و عاطفه توسعه می­یابد. از این حیث آن­چه که به صورت لذت­بخش ادراک می­شود، مبتنی بر الگوهای قابل شناسایی ناشی از مکانیسم­های هیجانی است که تغییرات بنیادی و ماندگار را در آگاهی انسان سبب می­شوند.

 

منابع

  • 1- Gifford, R. )1997(. Environmental Psychology. Principles and Practice. London, Boston: Allyn & bacan
  • 2- Uzzell, D.L. (1991). Environmental psychological perspectives on landscape. Landscape Research, 16(1), 3-10.
  • 3- Steg, L. E., Van Den Berg, A. E., & De Groot, J. I. (2013). Environmental psychology: An introduction. BPS Blackwell
  • 4- Lang, J. (1987). Creating architectural theory. The role of the behavioral sciences in environmental design. John Wiley & Sons Inc
  • 5- Bourassa, S. C. (1990). A paradigm for landscape aesthetics. Environment and behavior, 22(6), 787-812.
  • 6- Holl, S., Pallasmaa, J., & Gómez, A. P. (2006). Questions of perception: phenomenology of architecture. William K Stout Pub.
  • 7- Porteous, J. D. (1996). Environmental aesthetics: Ideas, politics and planning. Psychology Press.
  • 8- Carlson, A., & Berleant, A. (Eds.). (2004). The aesthetics of natural environments. Broadview Press.
  • 9- Russell, J. A., & Lanius, U. F. (1984). Adaptation level and the affective appraisal of environments. Journal of Environmental Psychology, 4(2), 119-135.Freedberg, D., & Gallese, V. (2007). Motion, emotion and empathy in esthetic experience. Trends in cognitive sciences, 11(5), 197-203.
  • 10- Robinson, S., & Pallasmaa, J. (Eds.). (2015). Mind in architecture: Neuroscience, embodiment, and the future of design. MIT Press. (In Persian)
  • 11- Gibson, J. J. )1979(. The Ecological Approach to Visual Perception. Boston: Hughtonmiff Lin.
  • 12- Jelić, A., Tieri, G., De Matteis, F., Babiloni, F., & Vecchiato, G. (2016). The enactive approach to architectural experience: A neurophysiological perspective on embodiment, motivation, and affordances. Frontiers in Psychology, 7, 48.
  • 13- Daniel, T. C., & Vining, J. (1983). Methodological issues in the assessment of landscape quality. In Behavior and the natural environment, 39-84.
  • 14- Appleton, J. (1987). Landscape as prospect and refuge. In The visual elements of landscape, (39-74). Amherst: The University of Massachusetts Press.
  • 15- Saito, Y. (2008). Everyday aesthetics: prosaics, the play of culture and social identities. British Journal of Aesthetics 48 (4), 461-463.
  • 16- Carlson, A. (2009). Nature and landscape: an introduction to environmental aesthetics. Columbia University Press.
  • 17- Carlson, (2010). Contemporary environmental aesthetics and the requirements of environmentalism. Environmental Values, 19(3), 289-314.
  • 18- Kaplan, R., & Kaplan, S. (1989). The experience of nature: A psychological perspective. Cambridge University Press.
  • 19- Nassar, J.L. (1994). Urban design aesthetics: The evaluative quality of building exterior. Environmnet and Behavior, 26, 337-401.
  • 20- Brady, E. (1998). Imagination and the Aesthetic Appreciation of Nature. Journal of Aesthetics and Art Criticism, (56), 139-147.
  • 21- Berleant, A. (2013). What is aesthetic engagement? Contemporary aesthetics, 11(1), 5.
  • 22- Berleant, A. (2010). Reconsidering scenic beauty. Environmental Values, 19(3), 335-350.
  • 23- Böhme, G. (2018). Atmospheric Architectures: The Aesthetics of Felt Spaces. Bloomsbury Publishing.
  • 24- Xenakis, I., & Arnellos, A. (2015). Aesthetics as an emotional activity that facilitates sense-making: towards an Inactive approach to aesthetic experience. In Aesthetics and the embodied mind: Beyond art theory and the Cartesian mind-body dichotomy (245-259). Springer, Dordrecht.
  • 25- Böhme, G. (1993). Atmosphere as the fundamental concept of a new aesthetics. Thesis eleven, 36(1), 113-126.
  • 26- Rooney, K.K., Condia, R.J., & Loschky, L.C. (2017). Focal and ambient processing of built environments: intellectual and atmospheric experiences of architecture. Frontiers in psychology, 8, 326.
  • 27- Pallasmaa, J. (2014). Space, place and atmosphere. Emotion and peripherical perception in architectural experience. Lebenswelt. Aesthetics and philosophy of experience, (4).
  • 28- Weinstein, N., Legate, N., & Przybylski, A.K. (2013). Beauty is in the eye of the psychologically fulfilled: How need satisfying experiences shape aesthetic perceptions of spaces. Motivation and Emotion, 37(2), 245-260.
  • 29- Bermudez, J., & Ro, B. (2013). Memory, Social Interaction, and Communicability in Extraordinary Experiences of Architecture. In ARCC Conference Repository.
  • 30- Bermudez, J. (2011). Empirical aesthetics: the body and emotion in extraordinary architectural experiences. Proceedings of the 2011 Architectural Research Centers Consortium:Considering Research, 369-380.
  • 31- Bermudez, J., & RO, B. (2012). Extraordinary architectural experiences: comparative study of three paradigmatic cases of sacred spaces. 2nd International Congress on Ambiances Network, Montreal. 689-694.
  • 32- Vecchiato, G., Jelic, A., Tieri, G., Maglione, A. G., De Matteis, F., & Babiloni, F. (2015). Neurophysiological correlates of embodiment and motivational factors during the perception of virtual architectural environments. Cognitive processing, 16(1), 425-429.
  • 33- Vartanian, O., Navarrete, G., Chatterjee, A., Fich, L. B., Leder, H., Modroño, C., ... & Skov, M. (2013). Impact of contour on aesthetic judgments and approach-avoidance decisions in architecture. Proceedings of the National Academy of Sciences, (110), 10446-10453.
  • 34- Merleau-Ponty, M. (1982). Phenomenology of perception. Routledge.
  • 35- Xenakis, I., Arnellos, A., & Darzentas, J. (2012). The functional role of emotions in aesthetic judgment. New Ideas in Psychology, 30(2), 212-226.

 

 

 

 

 

[1] - دکتری معماری. دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات، تهران، ایران. (نویسندۀ مسئول)

[2]- Ph.D in Architecture, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran (corresponding author)

 

[3]- Embodiment

[4]-Habitat Theory

[5]- Prospect and Refuge Theory

[6]- Disinterestedness

[7]- Integrationist

[8]- Evolutionary Theory

[9]- Perceptual View

[10]-Aesthetic Engagement

[11]- Spheres of presence

[12]- Embodied Subject

[13]- Focal                                                                                

[14]- Ambient

[15] - مدل پرویک (1998)، ادراک فضایی و پردازش محیطی، جهت­گیری در فضا، کنترل وضعیت و گسترش بدن در محیط را شرح می­دهد. این مدل معتقد است که حرکات بدن، ادراک جهان را ممکن می­سازد و محیط مصنوع پردازش شده بصورت محیطی، حرکات بدن را تنظیم می­کند.

[16]- Extraordinary Architectural Experience                                                                                             

[17]- در این نظر سنجی از شرکت­کنندگان خواسته شد تا پنج ویژگی اصلی توصیف کننده رویداد زیبایی­شناسی شگفت انگیزی محیط را با استفاده از یک لیست هشت کلمه­ای شامل: هوشیاری، تحلیلی/عقلانی، هیجانی، دلپذیر، شخصی/خصوصی، فرح­بخش، جسمانی/ادراکی/فیزیکی، بی انتها؛ و یا وارد کردن سه مورد توسط خودشان توصیف کنند. شرکت کنندگان در دو گروه انگلیسی و اسپانیایی در مورد چهار مورد مذکور اتفاق نظر داشتند.

[18] -Embodied Perception

  • 1- Gifford, R. )1997(. Environmental Psychology. Principles and Practice. London, Boston: Allyn & bacan
  • 2- Uzzell, D.L. (1991). Environmental psychological perspectives on landscape. Landscape Research, 16(1), 3-10.
  • 3- Steg, L. E., Van Den Berg, A. E., & De Groot, J. I. (2013). Environmental psychology: An introduction. BPS Blackwell
  • 4- Lang, J. (1987). Creating architectural theory. The role of the behavioral sciences in environmental design. John Wiley & Sons Inc
  • 5- Bourassa, S. C. (1990). A paradigm for landscape aesthetics. Environment and behavior, 22(6), 787-812.
  • 6- Holl, S., Pallasmaa, J., & Gómez, A. P. (2006). Questions of perception: phenomenology of architecture. William K Stout Pub.
  • 7- Porteous, J. D. (1996). Environmental aesthetics: Ideas, politics and planning. Psychology Press.
  • 8- Carlson, A., & Berleant, A. (Eds.). (2004). The aesthetics of natural environments. Broadview Press.
  • 9- Russell, J. A., & Lanius, U. F. (1984). Adaptation level and the affective appraisal of environments. Journal of Environmental Psychology, 4(2), 119-135.Freedberg, D., & Gallese, V. (2007). Motion, emotion and empathy in esthetic experience. Trends in cognitive sciences, 11(5), 197-203.
  • 10- Robinson, S., & Pallasmaa, J. (Eds.). (2015). Mind in architecture: Neuroscience, embodiment, and the future of design. MIT Press. (In Persian)
  • 11- Gibson, J. J. )1979(. The Ecological Approach to Visual Perception. Boston: Hughtonmiff Lin.
  • 12- Jelić, A., Tieri, G., De Matteis, F., Babiloni, F., & Vecchiato, G. (2016). The enactive approach to architectural experience: A neurophysiological perspective on embodiment, motivation, and affordances. Frontiers in Psychology, 7, 48.
  • 13- Daniel, T. C., & Vining, J. (1983). Methodological issues in the assessment of landscape quality. In Behavior and the natural environment, 39-84.
  • 14- Appleton, J. (1987). Landscape as prospect and refuge. In The visual elements of landscape, (39-74). Amherst: The University of Massachusetts Press.
  • 15- Saito, Y. (2008). Everyday aesthetics: prosaics, the play of culture and social identities. British Journal of Aesthetics 48 (4), 461-463.
  • 16- Carlson, A. (2009). Nature and landscape: an introduction to environmental aesthetics. Columbia University Press.
  • 17- Carlson, (2010). Contemporary environmental aesthetics and the requirements of environmentalism. Environmental Values, 19(3), 289-314.
  • 18- Kaplan, R., & Kaplan, S. (1989). The experience of nature: A psychological perspective. Cambridge University Press.
  • 19- Nassar, J.L. (1994). Urban design aesthetics: The evaluative quality of building exterior. Environmnet and Behavior, 26, 337-401.
  • 20- Brady, E. (1998). Imagination and the Aesthetic Appreciation of Nature. Journal of Aesthetics and Art Criticism, (56), 139-147.
  • 21- Berleant, A. (2013). What is aesthetic engagement? Contemporary aesthetics, 11(1), 5.
  • 22- Berleant, A. (2010). Reconsidering scenic beauty. Environmental Values, 19(3), 335-350.
  • 23- Böhme, G. (2018). Atmospheric Architectures: The Aesthetics of Felt Spaces. Bloomsbury Publishing.
  • 24- Xenakis, I., & Arnellos, A. (2015). Aesthetics as an emotional activity that facilitates sense-making: towards an Inactive approach to aesthetic experience. In Aesthetics and the embodied mind: Beyond art theory and the Cartesian mind-body dichotomy (245-259). Springer, Dordrecht.
  • 25- Böhme, G. (1993). Atmosphere as the fundamental concept of a new aesthetics. Thesis eleven, 36(1), 113-126.
  • 26- Rooney, K.K., Condia, R.J., & Loschky, L.C. (2017). Focal and ambient processing of built environments: intellectual and atmospheric experiences of architecture. Frontiers in psychology, 8, 326.
  • 27- Pallasmaa, J. (2014). Space, place and atmosphere. Emotion and peripherical perception in architectural experience. Lebenswelt. Aesthetics and philosophy of experience, (4).
  • 28- Weinstein, N., Legate, N., & Przybylski, A.K. (2013). Beauty is in the eye of the psychologically fulfilled: How need satisfying experiences shape aesthetic perceptions of spaces. Motivation and Emotion, 37(2), 245-260.
  • 29- Bermudez, J., & Ro, B. (2013). Memory, Social Interaction, and Communicability in Extraordinary Experiences of Architecture. In ARCC Conference Repository.
  • 30- Bermudez, J. (2011). Empirical aesthetics: the body and emotion in extraordinary architectural experiences. Proceedings of the 2011 Architectural Research Centers Consortium:Considering Research, 369-380.
  • 31- Bermudez, J., & RO, B. (2012). Extraordinary architectural experiences: comparative study of three paradigmatic cases of sacred spaces. 2nd International Congress on Ambiances Network, Montreal. 689-694.
  • 32- Vecchiato, G., Jelic, A., Tieri, G., Maglione, A. G., De Matteis, F., & Babiloni, F. (2015). Neurophysiological correlates of embodiment and motivational factors during the perception of virtual architectural environments. Cognitive processing, 16(1), 425-429.
  • 33- Vartanian, O., Navarrete, G., Chatterjee, A., Fich, L. B., Leder, H., Modroño, C., ... & Skov, M. (2013). Impact of contour on aesthetic judgments and approach-avoidance decisions in architecture. Proceedings of the National Academy of Sciences, (110), 10446-10453.
  • 34- Merleau-Ponty, M. (1982). Phenomenology of perception. Routledge.
  • 35- Xenakis, I., Arnellos, A., & Darzentas, J. (2012). The functional role of emotions in aesthetic judgment. New Ideas in Psychology, 30(2), 212-226.